طبیعی بودن دین

جدای از متون وحی شدة دینی بزرگترين دليل بر لزوم طبيعي بودن دین براي انسان عبارت از تجربيات دینی خود انسان است؛ شناختن خدا و نزديك بودن به خدا نوعي رضايت خاطر و حس تسكين و خوشوقتي و پایبندی به انسان مي بخشد. شخصي كه به خدا ايمان دارد، با كمال محبت، نسبت به خدا و انسان رفتار مي نمايد. بامدادان با احساسات محبت آميزي به دنبال كار خويش مي رود و شبانگاهان با قيافه اي بشاش و حالتي كه حاكي از رضايت خاطر وي است، برمي گردد. در صورتي كه اين رضايت را نه ثروت، نه علم و دانش و نه مقام براي شخص نمي تواند حاصل نمايد، بلكه ايمان به خدا اين نيروها را به شخص عطا مي كند.

ایمان به معني ديگر عبارت است از محبت، و محبت در حيات بشر امري طبيعي و اساسي است، زيرا كسي كه از حليه محبت عاري باشد از كمالات دور است و شخص كاملي محسوب نمي شود، زيرا ارزشمندترين صفت در زندگاني، محبت و مهرورزی است.

آدمی را آدمیت لازم است     عود را گر بو نباشد هیزم است

و اما بعد، شكی نيست كه توفيق در زندگي به رشد كامل هر يك از فعاليت هاي فيزيولوژي، عقل، رواني و معنوي ما بستگي دارد. آری امروزه ما همچنان در توسعه و تقويت قدرت مغزي خود مي كوشيم اما كوشش هاي معنوي روح از تكامل باز ايستاده اند و گَرد فراموشی بر نیروهای معنوی نشسته است به همین خاطر امروز ما از ثمرات معنویت محروم مانده ايم. این در حالیست که عشق را منزل بسی والاتر از عقل است. در واقع منشأ بسیاری از اختلالات روحی و روانی ما محصول دخالت ارواح خبیثه نیست، بلکه محصول عدم تعادل و توازن در پرورش روحانی و جسمانی امروزین ما انسانها است، همانطور که عدم تعادل و توازن در پیشرفت علم از یک سو و اخلاق از سوی دیگر دنیای معاصر را به بن بست کشانده است.

دیو با مردم نیامیزد مترس       بل بترس از مردمان دیوسار