اخلاق و رفتار


اخلاق و رفتار هدف تمام هدایتهای الهی و تلاش تمام پیامبران، حکما، علما و عقلای تاریخ بشریت سالم کردن اخلاق بندگی،  اخلاق فردی و اخلاق اجتماعی و ایمن کردن رفتار انسانها بوده است. و براستی هیچ ضمانت و پشتوانه ای برای رعایت فضایل اخلاقی و ایجاد رفتارهای ایمن در انسان قویتر و مؤثرتر از داشتن یک تعهد و اعتقاد واقعی، صحیح و روشن اسلامی نیست و هیچ قانون و قراردادی انسان سودجو و خودخواه را از ستمگری و بی اخلاقی باز نمی دارد مگر ترس از دادگاه عدل خداوندی و ثواب و عذاب الهی- اخروی. و جمع این دو ( اعتقاد صحیح و رفتار و اخلاق سالم ) انسان را به سرای امن و دارالسلام رهنمون می شوند. برای دسترسی تمامی افراد یک جامعه به سطحی از امنیت و سلامت اخلاقی و رفتاری که در تعریف حداقل استانداردی که سازمان بهداشت جهانی از سلامتی ارائه داده است ) یعنی سلامتی جسمی، روحی و نه فقط بیمار نبودن ( قرار گیرد نیاز به ایجاد تعادل در تمامی سطوح فردی و ارکان اجتماعی مردم خواهد بود. و چون مدیریت رفتار انسان بسیار پیچیده است لذا باید عالمی دانا، دلسوز و همیشه بیدار برنامه رفتاری او را مدیریت کند و این برنامۀ یگانه همان شریعت الهی- آسمانی است که از طرف خداوند عالم فرستاده شده است. همچنانکه دین اسلام یک دین پیشرو است، پیروانش نیز بایستی پیشرو، محقق و آوانگارد باشند نه دنباله رو و مقلد. جامعه اسلامی در زمینه عقیده از دیگر جوامع گوی سبقت را ربوده و دارای اعتقادات صاف، کامل و منحصر به فردیست، در زمینه اخلاقیات و رفتارهای انسانی نیز دارای ارزشها و فضیلتهای اخلاقی صاف، کامل و منحصر به فردیست. و مسلمان باید در دعوت عملی خود پایبند این اخلاقیات باشد. صداقت، مهربانی و محبت، عدالت، امانتداری، صبر، وفاداری، شرم و پاکدامنی، تواضع و فروتنی، سخاوتمندی و شجاعت، بخشش و فداکاری، مردانگی و تعاون، بهداشت و زیبایی، دفاع از حق، نصیحت و همکاری، گذشت، تسلط بر کششهای ناروا، حساسیت در برابر زشتیها، نیکی با مخلوقات بویژه با پدرومادر و استاد، سرکشی از خویشاوندان، احترام به همسایه، دعوت مردم به خیر، امر به معروف و نهی از منکر، باید مجموعه ای از اخلاقیات ارزشمند جامعه اسلامی باشد. اسلام در مجموع همه ارزشهای اخلاقی را که فطرتاً و عقلاً مورد توافق اندیشمندان و سربلندی افراد و جوامع می گردند، تأیید نموده و برای کسب آنها مسسلمانان را تشویق می کند. و همه زشتیها و رذیلتهای اخلاقی را که مخالف با فطرت سالم و عقلهای رشد یافته است، مردود می داند و با آن مخالفت می ورزد. { لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ  قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْيَومِ الآخِرِ وَالْمَلاَئِكَةِ وَالْكِتَابِ وَالنَّبِيِّينَ وَآتَى الْمَالَ عَلَى‏ حُبِّهِ ذَوي الْقُرْبَى‏ وَالْيَتَامَى‏ وَالْمَسَاكِينَ وَابْنَ الْسَّبِيلِ وَالسَّائِلِينَ وَفِي الرِّقابِ وَأَقَامَ الصَّلاَةَ وَآتَى الزَّكَاةَ وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُوا  وَالصَّابِرِينَ فِي الْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ وَحِينَ الْبَأْسِ أُولئِكَ  الَّذِينَ صَدَقُوْا وَأُولئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ- بقره 177: اینکه روي خود را در نماز به سوي مشرق و مغرب بگردانيد نیکی همین نيست بلكه نیکی آن است كه به خدا و آخرت و فرشتگان و كتابهاي آسماني و پيامبران ايمان آورده و مال خود را با وجود دوست داشتن آن به خويشاوندان و نزديكان فقير و يتيمان فقير و مسكينان و در راه ماندگان و گدايان ناچار و آزاد كردن اسيران و زندانيان مي بخشند، و نماز را بر پا داشته و زكات فرض را بدهند، و آنان كه چون قولي مي دهند ( با خدا يا با مردم ) به قول خود عمل مي كنند، و آنان كه در شدت فقر و بيماري و جنگ در راه خدا صبورند، اينان مومنان راستين اند و همينان رستگارانند. {قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ هُمْ فِي صَلاَتِهِمْ خَاشِعُونَ وَالَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ  مُعْرِضُونَ وَالَّذِينَ هُمْ لِلزَّكَاةِ  فَاعِلُونَ وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ إِلَّا عَلَى‏ أَزْوَاجِهِمْ أَوْ مَا مَلَكَتْ  أَيْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ فَمَنِ ابْتَغَى‏ وَرَاءَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْعَادُونَ وَالَّذِينَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ وَالَّذِينَ هُمْ عَلَى‏ صَلَوَاتِهِمْ يُحَافِظُونَ أُولئِكَ هُمُ الْوَارِثُونَ الَّذِينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ-مومنون1-11: براستي مؤمنان رستگار شدند، (كيانند م‍ؤمنان و چه صفاتي دارند) آنها كه در نمازشان خشوع دارند،  و آنها كه از لغو و بيهودگي رويگردانند، و آنها كه زكات را انجام ميدهند، و آنها كه دامان خود را از آلوده شدن به بي عفتي حفظ مي كنند، تنها آميزش جنسي با همسران و كنيزانشان دارند، كه در بهره گيري از آنان ملامت نمي شوند، و كساني كه غير از اين طريق را طلب كنند، تجاوزگرند،  و آنان كه به امانتها و عهد و پيمان خود (با مردم و با خدا به طور كامل) وفا مي كنند، و آنان كه بر نمازهايشان مواظبت مي نمايند( بعد از نماز مراقبند كه كاري نكنند كه نمازهاشان تباه شود)، آري آنها وارثانند. وارثاني  كه بهشت برين را ارث مي برند، و جاودانه در آن خواهند ماند.} وَعِبَادُ الرَّحْمنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرضِ هَوْناً وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلاَماً وَالَّذِينَ يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَقِيَاماً وَالَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذَابَهَا كَانَ غَرَاماً إِنَّهَا سَاءَتْ مُسْتَقَرّاً وَمُقَاماً وَالَّذِينَ إِذَا أَنفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَلَمْ يَقْتُرُوا وَكَانَ بَيْنَ ذلِكَ قَوَاماً وَالَّذِينَ لاَ يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ وَلاَ يَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَلاَ يَزْنُونَ وَمَن يَفْعَلْ ذلِكَ يَلْقَ أَثَاماً يُضَاعَفْ لَهُ الْعَذَابُ  يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَيَخْلُدْ فِيهِ مُهَاناً إِلَّا مَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلاً صَالِحاً فَأُولئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ وَكَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماًوَمَن تَابَ وَعَمِلَ صَالِحاً فَإِنَّهُ يَتُوبُ إِلَى اللَّهِ مَتَاباًوَالَّذِينَ لاَ يَشْهَدُونَ الزُّورَ وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِرَاماًوَالَّذِينَ إِذَا ذُكِّرُوا بِآيَاتِ رَبِّهِمْ لَمْ يَخِرُّوا عَلَيْهَا صُمّاً وَعُمْيَاناًوَالَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّيَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَاماًأُولئِكَ يُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِمَا صَبَرُوا وَيُلَقَّوْنَ فِيهَا تَحِيَّةً وَسَلاَماً - فرقان 63-74 : بندگان خاص خداوند رحمان، كساني هستند كه با آرامش و بي تكبر بر زمين راه مي روند، و هنگامي كه جاهلان آنها را مخاطب سازند و سخنان نابخردانه گويند، به آنها سلام مي گويند و با بي اعتنايي و بزرگواري مي گذرند، و آنانند كه در حال سجده يا ايستاده، شب را به روز مي آورند. و كساني اند كه مي گويند: پروردگارا، عذاب جهنم را از ما بازگردان كه عذابش سخت و دايمي است. و در حقيقت، آن بد قرارگاه و جايگاهي است. و كساني اند كه چون انفاق كنند، نه ولخرجي مي كنند و نه تنگ مي گيرند، و ميان اين دو روش حد وسط را برمي گزينند. و كساني اند كه با خدا معبودي ديگر نمي خوانند و كسي را كه خدا خونش را حرام كرده است جز به حق نمي كشند، و زنا نمي كنند، و هر كس اينها را انجام دهد سزايش را دريافت خواهد كرد. براي او در روز قيامت عذاب دو چندان مي شود و پيوسته در آن خوار مي ماند. مگر كسي كه توبه كند و ايمان آورد و كار شايسته كند. پس خداوند بديهايشان را به نيكي ها تبديل مي كند، و خدا همواره آمرزنده مهربان است. و هر كس توبه كند و كار شايسته انجام دهد، در حقيقت به سوي خدا بازمي گردد. و كساني كه شهادت به باطل نمي دهند و در مجالس باطل شركت نمي كنند ، و هنگامي كه با لغو و بيهودگي برخورد كنند، بزرگوارانه از آن مي گذرند. و كساني كه هر گاه آيات پروردگارشان به آنان گوشزد شود، كر و كور روي آن نمي افتند. و كساني كه مگويند: پروردگارا ! از همسران و فرزندانمان مايه روشني چشم ما قرار ده، و ما را براي پرهيزگاران پيشوا گردان. آري، آنها هستند كه درجات عالي بهشت در برابر شكيباييشان به آنان پاداش داده مي شود،و در آن، با تحيت و سلام روبه رو مي شوند. {جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَهَا وَمَن صَلَحَ مِنْ آبَائِهِمْ وَأَزْوَاجِهِمْ وَذُرِّيَّاتِهِمْ وَالْمَلائِكَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِم مِن كُلِّ بَابٍرعد-22 : باغهاي جاويدان بهشتي كه وارد آن مي شوند، و پدران و همسران و فرزندان صالح آنها، و فرشتگان از هر دري بر آنان وارد مي گردند.} { يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلاَمُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ- مائده 90: اي كساني كه ايمان آورده ايد! شراب و قمار و بتها و  ازلام [نوعي بخت آزمايي]، پليد و از عمل شيطان اروست، از آنها دوري كنيد تا رستگار شويد. شيطان مي خواهد بوسيله شراب و قمار، در ميان شما عداوت و كينه ايجاد كند، و شما را از ياد خدا و از نماز بازدارد. آيا با اين همه زيان و فساد، و با اين نهي اكيد، خودداري خواهيد كرد؟!   بخش بزرگی از اخلاق رابطه بین بنده با بنده است و آنچه در روابط روزمره ما خاکیان مهم است رعایت اصول اخلاقی در حق یکدیگر است. و بخشی نیز مربوط به رابطه میان بنده و آفریدگارش می شود و هدف از آن همه هدایتها و رسالتها و پیغام آوران که از جانب پروردگار عالم آمده است، اخلاقی کردن انسانها بوده است. شاید فهم ها و تفسیرها از مسایل اعتقادی متنوع و متکثر باشند، ( و این تنوع و تکثر البته طبیعی است و مربوط به تنوع طبیعت و قدرت ذهن افراد می باشد که آن هم خود به چند لایه و چند بطنی بودن سخن بر می گردد.) اما اخلاق در تمام مکاتب اصولی ثابت و برای همه گروه ها یکسان می باشد. هر چند اعتقادات و اخلاقیات از هم متأثرند و به هم مرتبط اند و همپوشانی بسیار با هم دارند. و به همان اندازه که اعتقادات ما از پاکی آن منحرف گردد اخلاقیات ما نیز رو به انحراف می گذارد و برعکس به هر میزانی که از اخلاقیت انسان کاسته شود دینداری و تقرب او نزد خداوند کاسته می شود. فعاليت هاي اخلاقي و اعتقادی عملاً به يكديگر بستگي دارند و هر یک بر دیگری از جهاتی تأثیرگذار و از جهاتی تأثیر پذیر هستند. مرگ احساس اخلاقي پس از مرگِ احساس اعتقادی، ديري نمي پايد. انسان براي رفاه، آرامش و امنيت خود بايد به يك سري اصول اخلاقي پايبند باشد كه هرچه از اين اصول فاصله بگيرد از رسيدن به كمال مادي و معنوي نیز باز مي ايستد. بايد به اصول اخلاقي پايبند بود تا جامعه داراي نظم و ترتيب، رفاه و امنيت باشد. انسان باید عمل به خوبي ها و پرهيز از بدي ها را وظيفه خود بداند و درك كند كه با اجراي اين اصول اخلاقي يك جامعه ايده آل براي او فراهم مي شود. همه ما در ارتباط با گسترش فضایل اخلاقی و پرهیز از رذایل اخلاقی در درون جامعه مسئولیم. و اخلاق اسلامی می بایست بر همه شئون زندگی از علم و اقتصاد و سیاست و هنر و جنگ و همه امور ریز و درشت زندگی نظارت و حضور کامل داشته باشد. اما الزاماً معتقد بودن برابر با اخلاقی بودن نیست و بی اعتقاد بودن نیز مساوی با فساد و بی اخلاقی نیست. در عین حال هیچ پشتوانه ای برای رعایت فضایل اخلاقی قویتر از داشتن یک اعتقاد واقعی، صحیح و روشن اسلامی نیست. و جمع این دو انسان را به سرای امن و دارالسلام رهنمون می شوند. قرآن کریم در آیۀ 62 سوره بقره می فرماید : حتی آنان نیز که پیرو دین اسلام نیستند (صابئین) اگر به خدا و روز آخرت ایمان آورده و کار شایسته کرده باشند، از رستگاران خواهند بود. البته ناگفته پیداست این تا زمانی است که از پیام روح بخش دین اسلام آگاهی نیافته اند و به محض آشنایی با آئین اسلام باید به آن التزام ورزند در غیر این صورت برای اسلام گریزی آنها، مفرّ و پناهی نیست چرا که خداوند عالم دین اسلام را برای بنده اش پذیرفته است. ان الدین عند الله اسلام / آل عمران ((رضيت لكم السلام دينا )) اسلام را برايتان به عنوان دين پسنديدم و من یتبع غیر اسلام دینا فلن یقبل منه، و هو فی الاخره من الخاسرین : هر كس جز اسلام ديني را طلب كند هر گز از او پذيرفته نمي شود و او در آخرت از زيانكاران است / آل عمران 85 اين فرهنگ پاك كه در معني عبارت از تسليم و در ظاهر عبارت از اجراي دستورات حق است نه تنها ويژه انسان بلكه در مرحله تكويني شامل همه موجودات هستي مي شود. چنان كه قرآن مي فرمايد : سوره نحل آيه 6 ((و لله يسجدما في السموات و مافي الرض من دابه و الملائكه و هم لا يستكبرون : و آنچه در آسمان ها و زمين از جنبند گان و فرشتگان وجود دارد فقط براي خدا سجده مي كنند و تكبر و سركشي نمي ورزند.)) آدمي تا نسبت به چيزي آگاهي ندارد، مسئوليتي هم متوجه او نيست. اما به محض آگاهي يافتن و تبیین و روشن شدن قصه، مسئوليت او هم شروع مي شود و بدنبال مسئوليت نيز محاكمه و ثواب و عقاب را در پيشِ رو خواهد داشت. و این محاکمه خاص دادگاه عدل الهی است و تا زمانی که موجب ضایع شدن و تعرض به حقوق و عقاید فردی و اجتماعی دیگران نشود، آزاد خواهد بود : إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالْهُدَى مِن بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتَابِ أُولَئِكَ يَلعَنُهُمُ اللّهُ وَيَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ ﴿159﴾ كسانى كه نشانه‏هاى روشن و رهنمودى را كه فرو فرستاده‏ايم بعد از آنكه آن را براى مردم در كتاب توضيح داده‏ايم نهفته مى‏دارند آنان را خدا لعنت مى‏كند و لعنت‏كنندگان لعنتشان مى‏كنند. آنچه امروزه جالب توجه است اين است كه در قصه اخلاق بين مذاهب مختلف اختلافي نيست و همه به يك اندازه بد اخلاق، دروغگو و از خدا دور هستند! اختلاف زماني شروع مي شود كه به قصه عقايد مي رسيم، در حالی که عقیده رابطه بین بنده و خالقش است و هر کسی تعریفی از آن دارد و هیچ کس را نسزد که به عقاید دیگری توهین روا دارد، اما می تواند دیگران را با زبان و گفتمان نرم و نیکو و روی خوش با عقاید خود آشنا کند و یا به آن فرا خواند. اذْهَبَا إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَّيِّنًا لَّعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَى : ای موسی چون به سوی فرعون می روید با روی خوش صحبت کنید و با او سخنى نرم گوييد شايد كه پند پذيرد يا بترسد. طه 44 غافل از اينكه ما در جايگاه يك انسان قبل از هر چيز نيازمند پايبندي به پاره اي اصول اخلاقي انسان ساز هستيم تا بتوانيم به عنوان يك موجود اجتماعي، در اجتماع و در كنار همنوعان خود زندگي و همزيستي مسالمت آميزي داشته باشيم و همانند مسافران و همسفران ، سفري دلپذير و ايمن را تجربه كنيم و همه از بودن در كنار يكديگر احساس رضايت و آسايش داشته باشيم. نه چون اجتماعات حيواني براي حفظ بقاي خود حقوق ديگران را زير پا بگذاريم و دايم در جنگ و گريز باشيم.

محمّد در نگاه دیگران

محمّد در نگاه دیگران

لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَى الْمُؤمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولاً مِّنْ أَنفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِن كَانُواْ مِن قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُّبِينٍ : به يقين خدا بر مؤمنان منت نهاد [كه] پيامبرى از خودشان در ميان آنان برانگيخت تا آيات خود را بر ايشان بخواند و پاكشان گرداند و كتاب و حكمت به آنان بياموزد قطعا پيش از آن در گمراهى آشكارى بودند. ﴿آل عمران 164

بهر اين خاتم شدست او كه به جود        مثل او نه بود و نه خواهند بود

بعثت پيامبر اسلام صلي الله عليه و سلم منتي بزرگ از جانب خداوند بر انسانها بود، كه بر اثر تلاش و خدمت ايشان تاريكي‌هاي جهل و ظلمت از آسمان دنيا زدوده شد، نسيم صلح و امنيت وزيدن گرفت، درختان خوشبختي و سعادت شكوفه داد و امواج سهمگين كفر و شرك فرو نشست و زنجیر خرافات از عقل و اندیشه بشر برداشته شد و الگویی جاودان برای بشریت شد :

{لقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَة-احزاب9: مسلماً براي شما در زندگي رسول خدا سرمشق نيكويي بود.}

امروزه هر ساله دهها كتاب در اروپا و امريكا توسط انديشمندان غربي از اسلام و پيامبر منتشر مي‌شود. اگر چه براي بيان عظمت و جايگاه والاي نبي مكرم اسلام صلي الله عليه و سلم نيازي به تأييد انديشمندان غربي نيست، در اينجا صرفاً از باب «الفضل ما شهدت به الأعداء» و يا :

خوشتر آن باشد كه سرّ دلبران         گفته آيد در حديث ديگران

 به نقل مختصری از اين اعترافات و گفتارها مي‌پردازيم :

گوستاو لوبون، دانشمند فرانسوی می نویسد : پیامبری چونان محمد شایسته آن است که از آیین وی پیروی شود و برای پذیرش رسالتش بر یکدیگر پیشی گرفت زیرا دعوت شریف او بر شناخت آفریدگار و تشویق
به امور خیر و باز داشتن از زشتیها استوار است وهمه آنچه برای بشریت به ارمغان آورده زیبا و خوبی آفرین است.

جرج برنارد شاو درام‌نويس ايرلندي مي‌نويسد : « به عقيدة من اگر به مردي مانند محمد زمام اختيار حكومت تمام دنيا را بسپارند، جهان و جهانيان تحت لواي حكومت اسلام رستگار خواهند شد و مكتب اسلام دنيا را به خير و سعادت و حل مشكلات زندگي هدايت خواهد كرد، تا بدان جا كه بر تمام عالم هماي سعادت پرتو خواهد افكند».

كارن آرمسترانگ در كتاب « زندگي‌نامه پيامبر اسلام » مي‌نويسد: «اگر ما محمد را از همان ديدگاهي كه چهره‌هاي بزرگ تاريخي را مي‌نگريم، ببينيم، به راحتي به اين باور خواهيم رسيد كه او بزرگ‌ترين نابغة طول تاريخ بشر بوده است. اين باور نه به خاطر آوردن قرآن، يا ايجاد دين بزرگ، يا فتوحات نظامي، بلكه به خاطر شرايط خاصي كه او در آن رشد يافته، ايستادگي كرده و پيروز گرديده است، در ما ايجاد مي‌گردد».

لئون تولستوي نويسندة مشهور روسي، می نویسد : « جاي هيچگونه شبهه و ترديدي نيست كه پيغمبر اسلام از مصلحان بزرگ دنيا است، آن هم مصلحي كه به جامعة بشريت خدمات شاياني كرده است و اين فخر و مباهات براي او بس است كه يك ملت بدوی را از چنگال اهريمنان عادات زشت و شنيع رهانيد و راه ترقي را به روي آنان باز كرد و حال آنكه هر مرد عاديي نمي‌تواند به چنين كار شگرفي اقدم كند و نتيجه بگيرد. بنابراين شخص پيغمبر اسلام سزاوار همه گونه احترام و اكرام مي‌باشد. شريعت اسلام به علت توافق آن با عقل و حكمت، در آينده عالمگير خواهد شد».

آنکه از حق یابد او وحی و جواب    هر چه فرماید بود عین صواب

دست را اندر احد و احمد بزن    ای برادر وا ره از بوجهل تن

گر نبودی کوشش احمد، تو هم     می پرستیدی چو اجدادت صنم

فرانسوا ماري ولتر انديشمند فرانسوي در كتاب كليات ولتر مي‌نويسد: « محمد بي‌گمان مردي بسيار بزرگ بود و مردان بزرگي نيز در دامن فضل و كمال خود پرورش داد. قانون‌گذاري خردمند، جهان‌گشايي توانا، فرمانروايي دادگستر و پيامبري پرهيزگار بود و بزرگترين انقلاب روي زمين را پديد آورد».

جان ناس، دين‌شناس مشهور، مي‌نويسد: «سراسر عالم اسلام، مردم اصول اساسي قوانين اخلاقي خود را از سرچشمه قرآن اخذ مي‌كنند. محمد در كردار و رفتار متابعين خود انديشة بسيار فرموده و بايد گفت كه براي آنها يك روش قانوني برقرار نمود كه بسيار واضح و صريح و به سوي هدف و مقصود واحدي سير مي‌كند و آن همانا بالا بردن سطح اخلاق آنها است. به طوري كه مقام اعراب را از عالم جدال و شقاق عشايري قديم ترفيع داده در يك سطح اخوت و برداري عام قرار داد. بنابراين عمل هر مسلمان از زن و مرد، از هنگام تولد تا زمان موت متوجه آن هدف مي‌باشد. احكامي كه در حرمت شراب و قمار وارد شده است، همچنين قواعدي در باب روابط و مناسبات جنسي وضع كرده، دستور زندگاني اجتماعي افراد است و مقام زن را به رتبة اعلا بالا مي‌برد و از همان بدو تشريع، اين شارع بزرگ، در زندگاني پيروان خود تغييري فراوان ايجاد فرمود».

یتیمی که ناکرده قرآن درست      کتبخانه هفت ملت بشست

شبی بر نشست از فلک برگذشت       به تمکین و جاه از ملک در گذشت

چنان گرم در تیه قربت براند       که بر سدره جبریل از او باز ماند

بدو گفت سالار بیت الحرام        که ای حامل وحی برتر خرام

چون در دوستی مخلصم یافتی      عنانم زصحبت چرا تافتی

بگفتا فراتر مجالم نماند       بماندم که نیروی بالم نماند

اگر یکسر موی برتر پرم      فروغ تجلی بسوزد پرم

ایمان به خدا

ایمان به خدا

ايمان به خداي لايزال يك امر طبيعي است. علاوه بر اين، زندگاني با توكل به خدا براي ترقيات حقيقي بشر لازم است. انسان داراي جسم و دارای احتياجات جسماني خود است. شخصي كه از اين نكته غافل باشد زيان خواهد ديد. انسان داراي افكاري است كه بايد آن را به زور ممارست و تعليم و تربيت ترقي دهد و اگر از پرورش و تربيت قواي دماغي خويش غافل بماند، صدمه خواهيد ديد. همين طور انسان داراي روحي است و اين روح هم به نوبه خود نیازهایی دارد، اين روح تشنه كمال و جمال و حقيقت و محبت است، ارواح طالب چيزهايي است كه با جمال و فضيلت توأم باشد و خدا را كه منشأ كمال و جمال و حقيقت است جستجو مي كند جسم خواهان ماديات، روح هم نيازمند معنويات مي باشد و از معنويات است كه استحكام مي پذيرد. شخصي كه از نظر روحي مرده باشد جسم او نيز زندگاني واقعي ندارد. اگر بي خدايي را پيشه سازيم زندگاني معنوي ما نيروي خود را از دست مي دهد. چرا که پرورش روح تنها در سایه تربیت ربانی میسر است« قل الروح من امر ربي».

خداوند آدم را آفرید و از همان آغاز آفرینش، کل سیستم علوم و اسامی همه اشیاء و موجودات را با معانی و اوصاف و افعال آنها و ارتباط بین آنها را به آدم و نسل او آموخت{وعلَّم آدمَ الاسماءُ کلّها-بقره31- و خداوند نامهای همه اشیاء و موجودات و اصول معانی و اوصاف و افعال آنها را به آدم آموخت }

آدم خاکی ز حق آموخت علم     تا به هفتم آسمان افروخت علم

دو کونش یکی قطره از بحر علم    گنه بیند و پرده پوشد به حلم

سپس همو وظیفه کشف این علوم را به عهده خود بشر گذاشت :

{سنریهم آیاتنا فی الآفاق و فی انفسهم-فصلت52: بزودي نشانه هاي خود را در اطراف جهان و در درون جانشان به آنها نشان مي دهيم }

 بنابراین ما وظیفه داریم با آموختن و خردورزی به کشف معنا و شگفتی های حیات بپردازیم و همواره در جستجو و تکاپو باشیم. اما چون خدای سبحان میدانست که عقل بشر در رساندن وی به سر منزل مقصود ابزاری ناقص است و عقل از ترسیم راه و روشی راستین و همه جانبه برای انسان در زندگی قاصر و ناتوان است پس حکمت و رحمت وی چنین اقتضا کرد که طی یک فرایند تدریجی به هدایت انسان پرداخته و با برگزیدن بندگانی از جنس و از بین خودشان عقل بشریت را در شناخت ناشناخته های هستی یاری کند. { وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَاناً – نحل  89: و ما این کتاب را بر تو نازل کردیم که بیانگر همه چیز است} بنابراین اصول همه علوم – نه فروع- در قرآن آمده و به آن اشاره شده است.

تا جایی که بسیاری از فنون و علوم را پیامبران الهی به بشر آموختند مثلاً حضرت داوود فن آهنگری و ساخت ابزار آلات آهنی را به انسان آموخت و ادریس نبی اولین کسی بود که خط نوشت و کتابت را به بشر یاد داد. و پیامبر اسلام با تکیه بر خواندن و سوادآموزی و کتابی با همین نام (قرآن : یعنی بخوان) بشر را به سوی کتابت و دانش آموزی و خواندن و نوشتن رهنمون ساخت. پیامبر در جنگ بدر در مقابل انتقال دانش به یک فرد بیدانش، دشمن خود را که علیه او شمشیر کشیده است، می بخشد و آزاد می کند.{هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ- زمر 9: آیا کسانی‌ که‌ می‌دانند و کسانی‌ که‌ نمی‌دانند یکسان‌اند. }

از آموختن يك زمان چاره نيست    كه گويد كه دانا و نادان يكيست؟

بياموز  و  بشنو  ز  هر  دانشي        بيابي  ز  هر  دانشي  رامشي

دانش  طلب  و  بزرگي  آموز      تا  بِه  نگرندت  روزت  از  روز

 از نظر پیامبر بزرگترین ثروت علم و خردورزی است، پیامبر علم را امام عقل می داند چون می داند دانش و معنویت، فرزندان آدم را به اوج انسایت می رساند. پیامبر نیک می داند انسان آگاه و باسواد نه تنها بردهً دیگران نمی شود، حتی بردهً نفسانیات و شهوات، پول، مقام و جاه طلبی نیز نمی شود. پیامبر نیک می داند که بعد از او عقل و خرد، که بهترین رهنماست باید دستگیر انسان و بشریت باشد. او نیک می داند انسانهای بیسواد بازیچه دست شیادان دین فروش خواهند شد بنابراین سوادآموزی برای هر زن و مرد مسلمان واجب است. چگونه قبول کنیم که امٌت چنین پیامبری، در جهان امروز بخشی از بیسوادترین و عقب مانده ترین ملتهای دنیا هستند؟

اسلام به ذات خود ندارد عیبی         هر عیب که هست از نامسلمانی ماست

 

امیدوارم که ضرورت دینداری و داشتن ایمان و اعتقاد و معنویت، در سیر تکاملی حیات روشن شده باشد.

 

آینده در قلمرو اسلام

آینده در قلمرو اسلام

به یقین می توان گفت آینده در قلمرو اسلام خواهد بود چرا که دین اسلام تمام حقوق و واجبات بشریت را بر شمرده و زندگی و هم زیستی مسالمت آمیز با تمامی موجودات عالم را از انسان و غیر انسان تضمین می کند. و گواه و پشتیبان این سخن، آیات قرآن و احادیث نبوی است که می فرمایند :

{يُرِيدُونَ أَن يُطْفِئُوا نُورَ اللّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَيَأْبَى اللّهُ إِلَّا أَن يُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ «توبه 33»- او كسي است كه پيامبرش را با هدايت و دين درست، فرستاد تا آن را بر هر چه دين است پيروز گرداند، هر چند مشركان خوش نداشته باشند. }

{هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى‏  وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى‏ الدِّينِ كُلِّهِ وَكَفَى‏ بِاللَّهِ  شَهِيداً «فتح 28»- اوست كسي كه پيامبر خود را به [قصد] هدايت، با آيين درست روانه ساخت، تا آن را بر تمام اديان پيروز گرداند و گواه بودن خدا كفايت ميكند.}

 

{يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ  كَرِهَ الْكَافِرُونَ«صف8»- مي خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش كنند و حال آنكه خدا نور خود را كامل خواهد گردانيد گر چه كافران را ناخوش افتد.}

 

این بشارتهای الهی است که دین اسلام بر ادیان دیگر غلبه پیدا می کند و علیرغم بد خواهی فتنه انگیزان این آئین پاک جهانگیر می شود.

هـر کـه بـر شمـع خـدا آرد پـفـو       شمـع کی میـرد، بسوزد پـوز او

و پیامبر می فرماید:

به یقین این دین چنان گسترش می یابد که شب و روز را در بر می گیرد و در روی زمین کاملاً منتشر می شود و خداوند هیچ خانۀ گلی یا سنگی یا چادری را باقی نمی گذارد مگر اینکه این دین را وارد آن اماکن می کند.

اما آیا جهانگیر شدن اسلام با آرزو و امید محقق می شود؟ مشخص است که چنین آرزویی باید با عمل و پشتکار همراه باشد وگرنه از خلوت قلبها فراتر نمی رود.

{أَلاَ إِنَّ نَصْرَ اللّهِ قَرِيبٌ « بقره 214»: بی گمان یاری خدا نزدیک است.}

 

نظم جهان ، اتفاق یا حکمت

نظم جهان ، اتفاق یا حکمت

پروفسور ادوین دانشمند موحد می نویسد : پیدایش جهان در اثر حادثه مانند این است که انفجاری در چاپخانه رخ دهد و در اثر آن لغت نامه بسیار بزرگی خود به خود نوشته شود!

و کریدر دانشمند آمریکایی می گوید : احتمال جمع شدن کلیه عوامل لازم برای پیدایش یک پدیده به صورت اتفاقی مخصوصاً در مورد جهان هستی، به قدری کوچک است که در منطق ریاضی مساوی با نبودن چنین چیزی است.

از لحاظ منطقی و عقلانی، فرضیه اتفاقی و تصادفی بودن جهان هستی همین قدر پوچ و بی معناست که شخصی بگوید با ریختن یک لیوان آب روی فرش نقشه دنیا قابل ترسیم است! تمام دانشمندان در این امر اتفاق دارند که اساس حیات در روی کره زمین، یک سلول زنده زمینی می باشد. بعضی از آنها که طرز تفکر مادی دارند، پیدایش این سلول را، معلول ترکیبات شیمیایی می دانند که بر حسب اتفاق و تصادف، در زمانهای بسیار قدیم، پیدا شده است. ولی دانشمندان دیگر می گویند : چنین نظم دقیق در کیفیت خلقت، و ایجاد جنس نر و ماده در جانداران و گیاهان و وجود غرائز در حیوانات، و تعادل عجیبی که در حیات حیوان و نبات برقرار است و هماهنگی بهت آوری که در سلسله موجودات مشاهده می شود با حساب تصاعد احتمالات، محال است از روی تصادف حادث شود.

علم و دانش، این عقیده را تأیید می کند، و می گوید: سرچشمه حیات، در زمین، ذره بسیار کوچکی به نام «پروتوپلاسم» می باشد. این ذره کوچک که ماده اصلی حیات را در دل می پروراند و قدرت آن را دارد که جامه زیبایی حیات را به تمام موجودات زنده عالم بپوشاند، از نظر عقل، محال است خودبخود یا برحسب اتفاق، توسط قوای لاشعور طبیعت، موجود شده باشد. (بلکه برای وجود خود، به نیرویی زنده و با شعور احتیاج دارد)

هرکجا نقطه ای و دایره ایست         قصه ای هم ز سیر پرگار است

« وَ ما خَلَقنا السماءَ و الارضَ وَ ما بَینهما باطِلاً ذلک ظَنُّ الَّذین کَفَروا؛ ما آسمان را و زمین را و آنچه را میان آنهاست، باطل و بیهوده نیافریدیم، این گمان آن کسان است که کفر ورزیدند و بر حق چشم پوشیدند.» (سوره ص، آیه 27)

تو پنداری؟ که بر بازی است این میزان چون مینو    تو پنداری؟ که هـرزه است این دیوان چون میـنا

قضا و قدر در برابر اختیار انسان

قضا و قدر در برابر اختیار انسان

گروهی قضاوقدر الهی را مانع وجود اختیار انسان می دانند. غافل از اینکه اختیار انسان خود حلقه ای از زنجیره قضاوقدر الهی است و خداوند با اجبار انسان را مختار آفریده است. آیات « فَیُضِلُ مَن یَشاء و یَهدِی مَن یَشاء » که تکیه بر جبر دارد به معنای سلب اختیار آدمی نیست بلکه می خواهد بگوید که همه چیز نهایتاً به توفیق خداوند بر می گردد. اینکه انسان را چون سنگ بی اختیار بدانیم با طبیعت انسانی او ناسازگار است.

جمله قرآن امر و نهیست و وعید     امر کردن سنگ مرمر را که دید

هیچ عاقل، هیچ دانا، این کند      با کلوخ و سنگ، خشم و کین کند

خالقی کو اختر و گردون کند        امر و نهی جاهلانه چون کند

یک جبر حکیمانه در کل سیستم حیات حاکم است اما این جبر حکیمانه نفی کننده اختیار از آدمی نیست، بلکه این جبر حکیمانه در خدمت اعمال اختیاری ماست. و قضا و قدر الهی یک جبر حکیمانه است. که مثلاً من نمی توانم در هوا بپرم این جبر است اما وقتی لیوانی آب می خورم به اختیار خود می خورم ولی برای خوردن لیوان آب باید یکسری اعمل اجباری نیز انجام دهم مثلاً دستم را به سوی لیوان دراز کنم آنرا بگیرم و به سمت دهانم بالا ببرم، بنابراین لیس للانسان الا ما سعی و کل نفس ما کسبت یعنی هر نفسی در گرو اعمالی است که خود کسب و اختیار کرده است. در واقع ما در دایره جبر ربوبیت نقشی نداریم اما در دایره عبودیت اختیار با ماست و از آن ما.

معروف است زمانی که حضرت عمر رض شنیدند که در شام طاعون آمده است، از رفتن به آنجا منصرف شد و دستور قرنطینه دادند. یارانش اعتراض کردند که آیا از مقدر الهی فرار می کنید. امیرالمؤمنین فرمود از مقدری به مقدری دیگر پناه می برم. همانطور که شخصی از پیامبر ص پرسیدند آیا خوردن دارو قضاوقدر الهی را بر می گرداند؟ پیامبر ص فرمودند: استفاده از دارو نیز بخشی از قضاوقدر الهی است.

بردگی در اسلام

بردگی در اسلام

همان گونه که امروزه نظام کارگری و کارفرمایی در جهان حاکم است و شرایط اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی خاص آن را ایجاب نموده است. تا چند قرن پیش در تمامی جهان نظام برده‏داری روش مناسب برای اداره امور آن دوران بوده است؛ پیش از اسلام، بردگان در تملک کامل صاحبانشان قرار داشتند. به یاد آوردن رفتار وحشیانه و ظالمانه ای که در ادوار گذشتۀ تاریخ، به ویژه در روم و مصر، با بردگان صورت گرفته است، در اعماق وجود ما، باعث نفرت و انزجار می گردد. به همین خاطر است که هر چند پس از قرنها، سنگ کشیدن بردگان را به سوی اهرام، و آمیخته و ناپدید شدن شان را به سان چوب کاهی در میان کاهگل، و بخاطر سرگرمی ظالمان، دست و پنجه نرم کردن آنها را با شیران، همراه با تسمه های شرم آور گردن شان، و عملکرد غیر انسانی و ناجوانمردانه یی که در گذشته های نزدیک و نیز در عصر و زمان ما با اسیران صورت گرفته است، می بینیم، از بردگی و برده گیران نفرت می کنیم. موجودیت بازارهای اسیر و برده فروشی و کشانده شدن زن و مرد به سوی آن بازارها با کمال بی حیثیتی، در زنجیرها و قرار داده شدن شان در معرض دید مشتری به صورت لخت و عریان.. و شب هنگام، در بازگشت به خانه خوابانیده شدن شان در آلونکها و دهلیزهای متعفن پُر از حشرات، نبود امکان استراحت و سلب آرامش شان و بسر بردن صدها نفردر یکجا به صورت انباشته و سر بسر، از جملۀ چیزهایی است که مسلمانان ندیده اند و با آن آشنا نیستند. و از این رخداد ها هم بسیار متأثر شده اند.

در چنین اوضاع ظالمانه ای بود که خورشید رهایی بخش اسلام طلوع کرد و از ميان انواع برده گيري ها، فقط مورد جنگ را مورد تائيد قرار داد و بقيه موارد و روشها را الغا و نسخ نمود و حقوق جميع طبقات بشر را از شاه و رعيت, حاكم و محكوم, سرباز و فرمانده و خادم و مخدوم را بطور يكسان محترم شمرده و امتيازات و اختصاصات جاهلي را لغو نموده و در احترام جانها و عرض و آبرو و مال همه، حكم به تساوی فرموده، افكار و عقايد و خواسته های همه را مورد اعتنا قرار داد, يعني همه را در بكار بردن حقوق محترم خود در حد خود، تام الاختيار ساخت و همچنين آنان را بر كار خود و دست مزدي كه كسب كرده اند و منافع وجودشان، مسلط كرد. مسلمانان به هر جایی که قدم می گذاشتند، با سلوک اسلامی، به تداوی این زخم مبادرت می ورزیدند، اما در مقابل، غربیها این میراث پلیدِ روم قدیم و مصر را بدون کوچک ترین اصلاحی، به همانگونه که بود، می پذیرفتند. پس از این، برده بایستی نوکری اربابان غربی را می کرد، به خاطر لذت آنها پیکار می نمود و برای سرگرم ساختن آنها می کُشت و کشته می شد. درست مانند گلادیاتورهایی که جهت سرگرم کردن رومیهای پست و رذیل، زیر دست و پنجۀ حیوانات درنده قطعه قطعه می شدند.

پیش از هر چیز باید دانست، آنگونه كه اسلام بنیانگذار و پدید آورندۀ بردگی نیست، محافظ و ادامه دهندۀ آن نیز نبوده است. بردگی، پدیده یی است كه دولت ها و ملت ها به مناسبت جنگ با یكدیگر، به میان آورده اند. تا زمانیكه در میان دولتها، پدیدۀ شوم جنگ دوام كند- اگر انسانیت طبعیتش را دگرگون نسازد تا قیامت دوام خواهد كرد- جلوگیری از اسارت و بردگی نیز، به تنهایی برای هیچ ملتی، مقدور نخواهد بود. اسلام نیز با توجه به اینکه تغییر اساسی در سیستم اجتماعی آن روز، نه ضروری بوده و نه ممکن، به اصل این مسأله صحه گذاشت، ولی با وضع قوانینی چند در جهت تصحیح آن حرکت کرده است برده داري در اسلام به هيچ وجه با برده داري هاي مرسوم در تمدنهاي ديگر، شباهت نداشت. اسلام تمام افراد را با هم برابر دانست و تنها ملاک برتری را تقوا دانست. گرچه اسلام اصل بردگی را با شرایط و خصوصیات آن امضا کرده‌است، ولی بعد از رسیدن به اهداف خود، هرگز رضایت به نگه داری آنان نداده‌است، و به همین دلیل وسایل آزادی آنان را به هر نحو ممکن و به وسایل گوناگون فراهم ساخته‌است. پیامبر اسلام، پیروانش را به خریدن و آزاد ساختن بردگان تشویق می کرد. در جامعه اسلامی برده به مثابه عضو خانواده تلقی شده‌است، پیامبر اسلام برده‌ای به نام زید بن حارث را به فرزند خواندگی خود برگزید. پیغمبر اسلام، کسی را که بنده خودش را بزند از بدترین مردم خوانده بود و وقتی نیز توصیه کرد که بندگان را عبد نخوانید بلکه مرد جوان(فتی) بخوانید. پیغمبر اسلام با این سخن که بدترین مردم آن‌است که مردم را می‌فروشد، مخالفت اسلام را با تجارت برده علنی کرد. بندگان مسلمان حق تصرف در دارایی خود را داشتند و به راحتی می‌توانستند کار کرده و از عواید آن بهره‌مند شوند. پیغمبر اسلام در جنگ بدر، تمام اسیران را آزاد کرد و فقط در جنگ بنی‌المصطلق برای این که مشرکان در بین خانواده‌های مسلمان پخش شوند و به تدریج اصلاح شوند؛دستور داد که افراد قبیله به بندگی گرفته شوند که آن‌ها هم پس از ازدواج محمد ص با جویریه آزاد گشتند. در اسلام، همچنین بندگان به ارث نمی‌رسیدند و پس از مرگ مولایشان آزاد می‌شدند.

اصل در انسانها حریت است. برده ساختن انسان آزاد از جملۀ گناهان بزرگ محسوب می شود و استفاده از سود و منفعتی كه از این طریق بدست آمده باشد، قطعاً حرام است. هر حركت و رفتاری كه به آزادی انسان لطمه وارد كند محكوم است و در مقابل، هر گامی كه بسوی خدمت به آن برداشته شود در اسلام به دیده قدر نگریسته می شود. کسی که انسانی را آزاد کند، گویا کل بدنش را آزاد ساخته است. در اسلام آزاد ساختن بندگان از جملۀ موضوعات مهم و ارزشمند محسوب می شود. اسلام، در مواردی آن را یك وظیفه می داند، و در مواردی هم فضیلت می شمارد و تشویق می كند، و در مواردی هم با تفاهم و گفتگوی عقد شده میان مولا و برده، دروازه های آزادی را باز نگه می دارد. گسترده ترین تلاشی که در این راستا صورت گرفته است، درست همانند هر تلاش دیگری باز هم با ظهور اسلام آغاز گردیده و دوام یافته است. تلاش پیامبر اكرم (ص) و حضرت ابو بكر (رض) در زمینه خریدن و آزاد كردن غلام و ثروتی كه در این راه خرج كرده اند، حقایقی است كه هر كس از آن آگاهی دارد. این فعالیتی كه در آغاز با مال و ثروت شخصی پیش برده می شد، بعدها، در سطح دولت مطرح گردید و در ردیف وظایف رسمی آن قرار گرفت. پیامبر اكرم (ص) اسیری را كه به ده نفر خواندن و نوشتن می آموخت، آزاد می ساخت و در زمانی به این كار مبادرت می ورزید كه از لحاظ امكانات مالی، كاملا در تنگنا قرار داشت و در ادوار بعدی، مخصوصاً در زمان حضرت عمر بن عبدالعزیز (رض) به شكل یكی از موارد مصرف زكات، تلقی می گردید و اسیرانی كه از راست و چپ آمده بودند، با پرداخته شدن پول شان از خزانه، دسته دسته رها می گردیدند. علاوه بر این، اگر شخصی در انجام بعضی از وظایف دینی خطاهایی را مرتكب می شد و در بعضی از موارد، انحراف می كرد و یا مرتكب گناهان خاصی می گردید، مكلف بود غلامی را آزاد كند.

هر که برده اش را بکشد، ما او را می کشیم، هر که او را حبس کند و یا غذایش ندهد، ما نیز خود او را حبس می کنیم و برایش غذا نمی دهیم، هر که او را خادم سازد، ما هم خود او را خادم قرار می دهیم. اسلام با اعلان چنین اصول و مقرراتی، استقامت فکری می بخشد و از انحراف جلوگیری می کند. باز پیامبر اکرم (ص) فرمودند: شما اولاد آدم هستید و آدم هم از خاک است. بدانید هیچ عربی بر عجم، هیچ عجمی بر عرب، هیچ سفیدی بر سیاه، و هیچ سیاهی بر سفید برتری ندارد، برتری با تقوی است. یعنی هرگونه برتری و مزّیت، به نگرش آفریدگار به انسان بستگی دارد و به اینکه انسان در برابر این نگرش و خطاب، چگونه رفتار و حرکاتش را نظم می بخشد. در سایۀ این هوای ملایم اسلام، اشخاص فراوانی که تمام گذشتۀ شان در اسارت سپری گردیده و به تعبیر حدیث، ژولیده مو و آشفته حال بودند که همواره مورد احترام و گرامیداشت اشراف و اعیان قرار داشتند. حضرت عمر (رض) با بیان "سیدّنا بلال را سیّدنا ابوبکر (رض) از اسارت رها ساخت" به همین معنی، ادای احترام می کرد.

تنها مسئله جنگ را باقي گذاشت آن هم جنگهائي كه ميان مسلمين و كفار اتفاق مي افتاد و جهت مشروعيت اين نوع برده گيري اين است كه بطور كلي دشمن متجاوز و محارب هدفي جز نابودي انسانيت و از بين بردن نسل بشري و ويران ساختن آبادي ها, ندارد و فطرت بشر بدون هيچ ترديدي چنين كسي را محكوم به زوال دانسته و بر هر كسي واجب مي داند كه اينگونه دشمنان بشريت را جزو مجتمع بشري بشمار نياورده و آنان را مستحق بهره برداري از مزاياي حيات و تنعم به حقوق اجتماعي نداند, اسلام هم در ساختمان مجتمع ديني خود كه بر اساس توحيد و حكومت ديني , اسلاميش , بنا نهاده در زمان رويارويي با دشمن چنين دستور مي فرمايد كه لشكر اسلام در زمان جنگ ابتداء با كلمات حكمت آميز خود و موعظه و مجادله به احسن دعوت , به حق دعوت نموده , آنگاه اگر كفار دعوتشان را پذيرفتند, برادرانشان خواهند بود و اگر بعد از اتمام حجت دعوتشان را نپذيرفتند در اين صورت يا اين است كه پيرو كتابي از كتابهاي آسماني هستند و حاضر مي شوند كه با پرداخت ماليات ويژه (جزيه ) در سايه رحمت , حكومت اسلامي زندگي كنند, در اين فرض بحال خود واگذار شده و تحت ذم ه ي اسلام به سلامت زندگي مي كنند و يا اين است كه با قشون اسلام معاهده اي مي بندند كه در اين صورت چه اهل كتاب آسماني باشند و چه نباشند به عهدشان وفا مي شود و اگر نه اهل كتاب آسماني هستند و نه براي جزيه دادن حاضر به بستن معاهده , در اين صورت با اعلام قبلي به جهاد و كارزار با ايشان اقدام مي شود, البته تنها كساني از ايشان كشته مي شوند كه شمشير كشيده و در معركه و ميدان جنگ حاضر شده باشند و اما كساني كه تسليم شده و همچنين مردان و زنان و فرزندان ضعيف , محكوم به قتل نمي شوند, كه تاريخ درخشان جنگهاي رسول خدا(ص ) مشتمل است بر صفحاتي نوراني و مملو است از سيره ي عادله و پسنديده اي كه سراسر لطائفي از فتوت و مروت و ظرايفي از بر و احسان است.

 مهمترين فلسفه ي تشريع بردگي در اسلام , رشد و تربيت بردگان (کافرانی که به اسیری مسلمانان در می آیند) و نيل به كمالات آنان در قلمرو اسلام است . جمع بندي :

الف . بردگي در اسلام به نفع جامعه و در نهايت به نفع بردگان است به همين جهت اسلام در الغاي اسباب برده گيري و تقليل و تضعيف آن از هيچ بذل جهدي دريغ نداشته و كوتاهي نكرده تا جايي كه از اسباب معمول در دنياي آن روز تنها يك سبب را به اعتبار خود باقي گذاشت آن هم سببي بود كه به حكم فطرت قاطع , چاره اي جز ابقاي اعتبارش نبود و آن سبب عبارت بود از دشمني با دين و مزاحمت با مجتمع بشري و سركشي در برابر حق و بهيچ وجه از وجوه در برابر حق سر فرود نياوردن , اسلام اين طغيان را مجوز برده گيري دانست.

ب . اسلام براي احترام و آبرو دادن به بردگان و نجات آنان از ذلتي كه داشتند, جميع وسايل ممكن را بكار برد - در راستاي آموزش و پرورش آنان , تائمين مسكن و خوراك و پوشاك مناسب , آزادي با قيد و شرط, بيان ثوابهايي كه بر آزاد كردن بردگان مترتب مي شود و... .

ج . اسلام در آزاد كردن و الحاقشان به مجتمع آزادگان به هر گونه بهانه اي متوسل شده است از طرفي عموم مسلمين را به آزاد كردن بردگان ترغيب وتحريص نموده و اين عمل را يكي از عبادات شمرده و از طرفي هم آن را در حق بعضي از گنهكاران واجب نموده و كفاره گناهشان قرار داده و از طرف ديگر به مالكين اجازه داده كه با برده ي خود مكاتبه نموده و يابنده ي خود را تدبير كنند يعني او را براي بعد مرگ خود, آزاد سازند.

 د. با مقايسه ي قوانين بردگي در اسلام و مكاتب ديگر مي توان به پويايي و بالندگي و رشد قوانين اسلام پي برد و كاستي مكاتب ديگر را درك كرد.

پایان سخن اینکه، مسلماً یکی از عوامل دگرگونی نظام بردگی در جهان، نقش اسلام در این زمینه بوده است.

قصاص در اسلام : ستم یا حکمت

قصاص در اسلام : ستم یا حکمت

سالها به بهانه اینکه قصاص قاتل در فرهنگ دینی امری غیر اخلاقی و غیر منطقی است و با این باور که جانی گرفته شده، ما نباید جان دیگری را بگیریم، قانون قصاص از قوانین اجتماعی کنار گذاشته شد. اما در دراز مدت پوچی پندار غلط خود را دریافتند که عدم مجازات قصاص برای مجرمان، باعث شده است که مجرمان متنبه نشوند و عبرت نگیرند و با افزایش قتل و کشتار، جانها گرفته شود! و اعتراف کردند که مجازات قصاص برای قاتل در دراز مدت تضمین کننده سلامت و امنیت جامعه است. و دین را به خاطر این آینده نگری و جهانشمولی قوانینش ستایش کردند.

إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلّهِ يَقُصُّ الْحَقَّ وَهُوَ خَيْرُ الْفَاصِلِينَ ﴿انعام 57﴾ : حکم تنها در دست خداوند است و تنها اوست که حق را بیان می کند. و عقل بشر تنها حکم شناس و راه بین، حکم شناس و حق شناس است نه حکم گذار.

اینجاست که باید فریاد برآوریم که تنها زمانی که از قوانین شریعت اسلام به عنوان یک سیستم جامع برای تمام جنبه‌های زندگی پیروی کنیم، انسانیت از تمام مواهب زندگانی سالم برخوردار خواهد شد. از آرامش شخصی و اجتماعی گرفته تا «گنجینه‌های» نهفته در جهان. اسلامی که سیستم جامع اخلاقی، قضایی، و حکم‌رانی دارد و قوانین شریعتش باید تنها  مبنای حکومت باشد.

چند همسری در نگاه غربیان

چند همسری در نگاه غربیان

بانو بیزلنت می نویسد: «گفته می شود که در غرب تک همسری است؛ اما در واقع چند همسری است بدون مسئولیت پذیری! همین که مرد از زن سیر شد، او را رها می کند. او نیز کم کم زن کنار خیابانی خواهد شد؛ زیرا نخستین عاشق دلداده اش هیچ مسئولیتی در برابر آینده او ندارد. وضع زنی که به عنوان یک همسر و مادر، در خانه ای چند همسری پناه گرفته، صد بار بهتر از این است. وقتی هزاران زن بدبخت را می بینیم که شبانگاه در خیابان های شهر های غرب پرسه می زنند، به یقین در می یابیم که غرب نمی تواند اسلام را به جهت چند همسری سرزنش کند. برای زن بسی بهتر، خوشبختانه تر و محترمانه تر است که در چند همسری اسلام زندگی کند و تنها با یک مرد اشتراک زندگی پیدا کند، فرزند قانونی خود را در آغوش گیرد و همه جا مورد تکریم و احترام باشد؛ تا اینکه هر روز توسط این و آن اغوا شود و احتمالاً با فرزندی نامشروع کنار خیابان رها گردد! نه تحت حمایت قانون باشد و نه پناهگاه و مراقبتی داشته باشد و هر شب قربانی هوس رهگذری گردد».

آیزاک تایلور مسیحی می گوید : « چند همسری نظام یافته و محدود سرزمین های اسلامی، بی نهایت بهتر است از چند همسری لجام گسیخته ای که نکبت جوامع مسیحی است و نمونه آن اصلاً در اسلام شناخته شده نیست».

افراد زیادی فکر و قوه تعقل انسان را ابزاری برای پول درآوردن و لذت بردن می دانند. حقیقت و منطق از عقل جدا شده است، از اینرو عینی بودن و واقعی بودن عقل و قوه تعقل کمتر شده است. انسان امروز بیشتر به صورت یک حیوان زندگی می کند، تا تصویر اصلی انسان از دیدگاه خداوند. انسان مدرن به عقل خود اطمینان نمی کند و باور دارد که بزرگترین لذات از تجربه کردن آنها به دست می آید. با ناقص کردن عقل و گرفتن حقیقت و منطق از آن، وجدان انسان خاموش شده است.

این عقل تیره و تار شده باید با کلمات الهی شسته شود. لازم نیست که ما همانطور که احساس می کنیم، از خودمان واکنش نشان دهیم. ما می توانیم  با اعتماد و اطمینان به فرمان خداوندی و آگاهی از قدرت بی مثال او، برحسب دستورات او زندگی کنیم. بیایید دل به معشوق حقیقی بسپاریم تا نیازی به این اندیشه ها نباشد.

 

چرا اسلام چند شوهری را جایز نمی داند؟

چرا اسلام چند شوهری را جایز نمی داند؟

زیرا در این نوع زناشویی رابطه پدر با فرزند عملاٌ نامشخص است، هم چنان که در کمونیسم(اشتراک) جنسی رابطه پدر با فرزندان نامشخص است. همان طور که کمونیسم نتوانست برای خود جا باز کند، چند شوهری نیز نتوانست مورد پذیرش باشد، زیرا زندگی خانوادگی و ایجاد آشیانه برای نسل آینده و ارتباط قطعی میان نسل گذشته و آینده، خواسته غریزه و طبیعت بشر است. چند شوهری نه تنها با طبیعت انحصار طلبی و فرزند دوستی مرد نا موافق است، که با طبیعت زن نیز مخالفت دارد. تحقیقات روانشناسی ثابت کرده است که زن بیش از مرد خواهان تک همسری است. از جهت دیگر زن از مرد فقط عاملی برای ارضای غریزه جنسی خود نمی خواهد که گفته شود هر چه بیشتر، برای زن بهتر. زن از مرد موجودی می خواهد که قلب او را در اختیار داشته باشد؛ حامی و مدافع او باشد؛ برای او فداکاری نماید و غمخوار او باشد. زن در چند شوهری هرگز نمی توانسته حمایت و محبت و عواطف خالصانه و فداکاری یک مرد را نسبت به خود جلب کند، از این رو چند شوهری نظیر روسپی گری همواره مورد تنفر زن بوده است. چند شوهر داشتن نه با تمایلات و خواسته های مرد موافقت داشته است و نه با خواسته ها و گرایش های زنان. این خلاف طبیعت و روحیات زن بوده و او به طور طبیعی از آن گریزان است. شاید به همین علت است که در طول تاریخ بشر، چند شوهری رواج چندانی نیافته و اگر هم در برخی از قبایل کشور تبت مشاهده شده، پدیده ای بسیار استثنایی است.

علاوه بر این ، یکی دیگر از مشکلاتی که در صورت چند همسری برای زنان ذکر شده، مشخص نبودن پدر برای فرزند می باشد. مسئله تعلق فرزند و معین شدن پدر فرزند، اگر چه امروز آزمایش های پزشکی آن را مشخص می کند، اما از نظر روانی همچنان مسئله حل نشدنی است؛ زیرا اولاٌ : دانشمندان می گویند نتایج آزمایشهای تجربی صد در صد نیست و احتمال خطای اشتباه انسانی یا ... وجود دارد. دوماً مسئله اقناع روحی و روانی پدر و مادر و فرزند چیزی نیست که با آزمایش قابل حل باشد. فرزند می خواهد اطمینان قلبی و درونی یابد که پدر و مادر او واقعی هستند و همین طور پدر و مادر، تا زمانی که اقناع و اطمینان قلبی و درونی صورت نگیرد، به همان نسبت رابطه و پیوند عاطفی بین پدر و مادر و فرزند متزلزل خواهد بود. مطمئناً در صورت تعدد شوهر برای زن، این اطمینان و رابطه عاطفی حاصل نمی شود. سوماً چند شوهری مسأله ارث و شناخت نسب را مخدوش مى‏كند. به طور معمول عمده ترین علت چند زنی -که فزونی تعداد زنان آماده به ازدواج بر مردان است- در مورد چند شوهری وجود ندارد. ازدواج چند همسرى با طبيعت و خلق و خوى مرد سازگار نيست و او چنين ازدواجى را نمى‏پذيرد. از اين‏رو در جوامعى هم كه دين و معنويت در آنها نيست، مردان جامعه چنين همسرانى را نمى‏پذيرند و حاضر نيستند مرد ديگرى را كنار معشوقه خود به نام دومين شوهر، قبول كنند. بر فرض هم كه مسأله اختلاط نسل و مشكل شناخت فرزندان در اين‏گونه ازدواج‏ها با بستن لوله‏هاى رحم زن يا عقيم بودن او حل شود؛ باز هم اين مسأله روان‏شناختى مطرح است كه آرامش و آسايش خانواده در پناه چنين ازدواجى پديد نمى‏آيد و هدف اصلى ازدواج از بين مى‏رود؛ همچنين هيچ مردى به قبول آن حاضر نيست؛ يعنى طبیعت و غرور و غيرتش چنين اجازه‏اى را به او نخواهد داد. از اين‏رو در جوامع غير دينى هم، اين نوع ازدواج پذيرفتنى نيست. و اصولاً آن را نبايد ازدواج دانست بلكه نوعى ارضاى جنسى و آزادى در روابط جنسى است كه غير از اضطراب و گرفتارى‏هاى مادى و معنوى نتيجه‏اى ندارد و آسيب‏هاى اصلى آن به زنان مى‏رسد؛ زيرا روح لطيف زن، آمادگى چنين روابطى و هر از گاهى با مردى بودن را ندارد؛ شيفتگى و دلدادگى زن به گونه‏اى است كه فقط مى‏خواهد كنار يك مرد باشد؛ و آرامش و آسايش او هم در همين مسأله است.