قرآن به مبارزه می طلبد

قرآن به مبارزه می طلبد

وَإِن كُنتُمْ فِي رَيْبٍ مِّمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُواْ بِسُورَةٍ مِّن مِّثْلِهِ وَادْعُواْ شُهَدَاءكُم مِّن دُونِ اللّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ : و اگر در آنچه بر محمد بنده خود نازل كرده‏ايم شك داريد پس اگر راست مى‏گوييد کلیه معاونان خود غیر از الله را به کمک بخوانید و سوره‏اى مانند آن بياوريد. ﴿بقره 23

مبارزه طلبی قرآن از بی نظیرترین و منحصر به فردترین نوع مبارزه طلبی است. 1500 سال است هیچ نویسنده و دانشمندی نتوانسته است در این میدان مبارزه وارد شود. همین ناتوانی انسان با تمام علم و دانشی که دارد خود بزرگترین دلیل است که قرآن منبعی خدایی دارد و کلام انسان نیست. لبید شاعر تیزهوش و سخنور مشهور عرب، کلام منظومی را در پاسخ به مبارزه طلبی قرآن نوشت، نوشته اش مدتی بر دیوار کعبه آویزان بود و این یک افتخار بشمار می رفت. اندکی پس از این جریان یکی از مسلمانان سوره ای از قرآن را نوشت و در کنار نوشته لبید، بر دیوار کعبه آویزان کرد. لبید چون نوشته را دید گفت: مطمئناً این کلام بشر نیست و اینک من ایمان آوردم...

ای رسول ما تو جادو نیستی     صادقی هم خرقه موسیستی

هست قرآن مر تو را همچون عصا      کفرها را در کشد چون اژدها

فلسفی و آنچه پوزش می کند      قوس نورت تیردوزش می کند

اگر قرآن کلام بشر بود مانند بسیاری از نظریات بشری داده های نادرست در آن نمایان می گردید اما قرآن 1500 سال است که صحت و درستی خود را حفظ کرده است چون کلام خالق هستی است و علم او سبحانه تعالی بر همه تاریکی ها و اشتباهات سیطره دارد.

و این مبارزه طلبی هنوز ادامه دارد...

مصطفا را وعده کرد الطاف حق      گر بمیری تو نمیرد این سبق

من کتاب و معجزت را رافعم       بیش و کم کن را ز قرآن مانعم

کس نتابد بیش و کم کردن در او         تو به از من حافظی دیگر مجو

من مناره پر کنم آفاق را        کور گردانم دو چشم عاق را

تا قیامت باقیش داریم ما         تو مترس از نسخ دین ای مصطفا

آنچنان کرد و از آن افزون که گفت       او بخفت و بخت و اقبالش نخفت

در حقیقت قرآن فصل الخطاب و جداکننده تاریخ قبل و بعد از خودش می باشد. و تکلیف تاریخ به انحراف رفته گذشتگان را برای ما روشن نموده است و برنامه آیندگان را نیز ارائه کرده است. وظیفه ما کشف و بکارگیری این برنامه سعادت ابدی است.

هذا الامین رضینا (این شخص امانتدار است و ما به قضاوت او راضی هستیم)

هذا الامین رضینا (این شخص امانتدار است و ما به قضاوت او راضی هستیم)

 بر خلاف سایر پیامبران که ارتباط آنها با مردم سمعی و بصری و از راه مشاهده عینی معجزات بود، ارتباط پیامبر اسلام با مردم یک ارتباط فکری و روحی بود. او بر اندیشه ها و قلبها حاکم شد و دعوتش را در ضمیر و زوایای پنهان قلب یارانش استوار ساخت تا جایی که امروزه با شنیدن نام آن سالار مرسلین اشک در چشمانمان جاری می شود و درد فراق آن محبوب بختیار خداوند تبارک در دلها تازه می گردد. نام احمد نام جمله انبیاست چونکه صد آمد نود هم پیش ماست ویژگی هایی که محمّد را شایسته نبوت می کند و بر حقانیت دعوت او مهر تأیید می نهد بسیار است. با هم به بیان برخی از آنها می پردازیم : کسی که لیاقت پیدا می کند با خداوند هم کلام شود و برنامه زندگی نوع بشر به او عرضه گردد تا به دیگران ابلاغ کند باید خود بهترین فرد بشر باشد. و تمام نظریاتش را در زندگی شخصی خود بکار گیرد. اگر بدون بیماری تعصب به مطالعه زندگی محمد پیامبر بپردازیم، گواهی می دهیم که دارای شخصیت و منشی عالی بوده است. محمد پیامبر قبل از نبوتش در تمام زندگیش از نظر اخلاقی و رفتاری در میان دیگران چنان ممتاز بود که او را با لقب امین و صادق می شناختند. در جریان بازسازی کعبه قریشیان در مورد اینکه چه کسی حجرالاسود را سر جایش بگذارد، اختلاف شدیدی داشتند. قرار بر آن شد کلید حل این مشکل به اولین شخصی که وارد مسجدالحرام می شود، سپرده شود. مردم با دیدن شخصی که وارد مسجدالحرام شد یک صدا ندا دادند : (هذا الامین رضینا) شخص امانتدار آمد و ما به قضاوت او راضی هستیم. نخستین باری که دعوتش را به مردم عرضه کرد، از حاضران پرسید نظر شما در مورد من چیست؟ همگی جواب دادند : ما از تو جز راستی و درستی ندیده ایم. هر کس در مکه کالایی گرانبها داشت آنرا نزد محمد به امانت می گذاشت. قبل از ترک مکه به علی رض گفت مقداری امانت نزد من است پس از رفتن من، آنها را به صاحبانش برگردان. ابو لهب که از مخالفان سرسخت محمد بود ، می گفت: ای محمد من نمی گویم تو دروغ می گویی، ولی آنچه می گویی نادرست می دانم. عمر رض به محمد گفت : ای رسول خدا پادشاهان در ناز و نعمت زندگی می کنند و شما در این سختی روزگار می گذرانید. محمّد فرمود : ای عمر! آیا دوست نداری دنیا از آنِ آنها باشد و آخرت از آنِ ما؟ احزاب28

می خواهم مطلبی را برای شما بیان کنم

می خواهم مطلبی را برای شما بیان کنم

تمامی سازمانها و صنایع دنیا برای گرفتن گواهی نامه های ایزو کیفیت، میلیونها تومان هزینه می کنند. اما جالب است بدانید صنایع بزرگی چون جنرال موتور و سونی، ایزوی کیفیت ندارند. چون خود را خدایان کیفیت می دانند و ایزوی کیفیت را برگرفته از عملکرد درست خود می دانند.

نتیجه : تفکر اسلامی همانگونه که از نامش پیداست سالم ترین اندیشه هاست و پیروان آن خود را خدایان حوزه تفکر می دانند. به همین علت نیازی به تحمیل و اجبار آن به دیگران ندارند. دعوت و فراخوانی به اسلام دعوتی است مبتنی بر اختیار نه اجبار، و وظیفۀ یک دعوتگر فقط عرضۀ آن به مردم است نه تحمیل آن، زیرا هیچ عقیده ای از ازل تاکنون نتوانسته با تکیه بر زور و اجبار پایه های خود را محکم کند.

یک قطعه آهن اگر در یک میدان و حوزه مغناطیسی قرار گیرد، به آهن ربایی تبدیل می شود که می تواند چندین برابر خود آهن جذب خود کرده و بلند کند. یک دعوتگر مسلمان نیز وقتی واقعاً در میدان علم و عمل اسلامی قرار گیرد و به زیور اخلاق اسلامی آراسته گردد، خود این پیام روح بخش اسلامی او را چنان دارای جذبه می کند که مردم خود با او همراه می شوند. همانگونه که این جذبه، مرشد اول این دعوت محمد مصطفی را بدان درجه از موفقیت رساند که در 23 سال دعوتگری، بادیه نشینان را امپراطوران جهان کرد.

هنگامی که مسلمانان در غزوه احد به واسطه نافرمانی تیراندازانشان از دستور پیامبر در تنگنا قرار گرفتند و مشرکان کمر به قتل پیامبر بستند و چاله ای کندند و سعی کردند پیامبر را به سوی آن بکشانند تا در آن بیفتد و نقشه خود را عملی کنند، اصحاب نیز تا پای جان از پیامبر محافظت کردند بر اثر تنگ شدن حلقۀ محاصره یکی از دندانهای ایشان شکست و صورت مبارکش زخمی شد و خون از رخسارش جاری گشت. در این اوضاع عده ای از یاران از پیامبر درخواست نمودند که کفار را نفرین کند. اما پیامبر گرامی نپذیرفتند و در پاسخ فرمودند : من برای نفرین و لعنت برانگیخته نشده ام، من پیامبر رحمتم نه پیامبر لعنت، من آمده ام تا دعوتگری مهربان به سوی نیکی ها باشم. سپس دستانش را بلند کرده و فرمود : پروردگارا قوم مرا هدایت کن براستی آنان نمی دانند. و این رهنمود را خداوند تبارک به رسول گرامیش آموخته است :

توبه 6

اما برخی فتنه انگیزان محمد را دروغگویی می نامند که در جستجوی قدرت و شهرت و موروثی کردن قدرت در خاندان خود بوده است : پاسخ ما به آنها این است که اگر محمد فردی دروغگو بود چرا دست به این همه اقدامات راستگرانه زد؟ اگر طالب جاه و مقام و ثروت و شهرت بود چرا در گذشته که تمام این جاذبه ها از سوی مخالفانش به او پیشنهاد شد تا دست از دعوتش بکشد، نپذیرفت. و او آن جواب مشهور را به آنان داد که اگر خورشید را در دست راستم و ماه را در دست چپم بگذارند تا دست از این دعوت بردارم، هرگز چنین نخواهم کرد مگر اینکه خدای تعالی چنین چیزی از من بخواهد یا جان خود را بر سر آن بگذارم.

چرا همه آن مشکلات و سختی ها را به جان خرید؟ اگر ایشان دیگران را به زور وادار به پذیرش اسلام کرد پس دلیل این همه جانفشانی اصحاب برای او چه بود؟ آیا می توان از کسانی که به زور مسلمان شده اند چنین انتظاری داشت!؟

پرانتز باز (وحدت وجود) پرانتز بسته

پرانتز باز (وحدت وجود) پرانتز بسته

شکی نیست که همه پدیده های هستی در یک اصل مشترکند که همان «وجود» نام دارد و وجود یگانه است زیرا از هستی‌بخش (یعنی خداوند یگانه) سرچشمه گرفته، و اصالت هر موجودی به وجود اوست که ما آن را روح یا روان می نامیم. اما ویژگی‌های هر یک از این پدیده‌ها از تفاوت میان ذات و ماهیت آنها حکایت دارد و ماهیت، معلول وجود به شمار می‌آید. ماهیت وجود یا روح از امر واجب الوجود است. همچنانکه قرآن می فرماید : قل الروح من امر ربی، الف و لام در اینجا ماهوی و جنسی است که جنس و ماهیت روح چیست؟ ولی امر بر ما پوشیده است. اما آنچه امروز به مدد پیشرفت علم و دانش بر ما نمایان شده است این است که هستی دینامیک است و استاتیک نیست یعنی در جهان سکون و فساد وجود ندارد و تمام هستی رو به نقطه ای در حرکت است.

آیا سایر صفات خداوند مانند وجود، عین ذات اوست یا غیر ذات او؟ آیا وجود نیز مانند موجود دارای کثرت است یا نه موجود خود هم دارای وحدت است؟ آیا حلول و اتحاد و مقام جمع و فرق با مشاهده و احساس ما در تضاد است؟ اینها از موضوعات مورد مناقشه از دیر باز بوده است.

فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَـٰكِنَّ ٱللَّهَ قَتَلَهُمْ وَ مَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَـٰكِنَّ ٱللَّهَ رَمَى : شما آنها را (کافران را) نکشتید، بلکه خدا ایشان را کشت. و (ای پیغمبر!) این تو نبودی که (سنگ،خاک و سلاح) پرتاب کردی، بلکه خداوند پرتاپ کرد) ( انفال: 17(

إِنَّ ٱلَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ ٱللَّه : بیگمان کسانی که (درحدیبیه) با تو پیمان می بندند، در حقیقت با خدا پیمان می بندند) (فتح : 10)

حدیث رواه امام مسلم : "ای آدمی زاد! من مریض شدم، تو به عیادتم نیامدی؟ بنده میگوید: پروردگارا! تو رب العلمین هستی، چگونه تو را عیادت کنم. پروردگار میفرماید: مگر نمیدانی، فلان بنده ام مریض شد، اما تو به دیدن او نرفتی، اگر از او دیدار میکردی، مرا نزد او می یافتی...." "بنده ام با نوافل به من نزدیک میشود، در مقابل، من نیز او را دوست میدارم، و زمانی که دوستش بدارم، گوش شنوا، چشم بینا، دست گیرنده و پای روندۀ او میشوم.

واقعیت این است که همان قدر که می توان به آیات و روایات ارائه شده برای اثبات وحدت وجود تکیه کرد. به همان اندازه نیز می توان به حقیقت اشیاء صحّه گذاشت زیرا از جدایی کافر و مومن، قاتل و مقتول، مخاطب و شخص سوم، کشتن نفس و نابود ساختن انانیت، که بیانگر کثرت است، بحث می کند. اما حقیقت و یا عدم حقیقت هیچ کدام برای من روشن نیست و یک دلم با این و یک دلم با دیگریست و گاهی با هر دو. و این اشکال را در آن حقایق نمی بینم بلکه در آن می دانم که من هنوز یکدله نشده ام تا به یکی یا هر دو اعتماد کنم.

اما سئوال من این است که هر گونه تأویل از این موضوعات چه تأثیری در باورها و رفتارهای دینی ما دارد؟ آیا از کمیّت و کیفیت عبادات ما کم یا اضافه می کند؟ آیا در قبول یا عدم قبول آنها تأثیری بجا می گذارد؟ آیا در درستی یا انحراف اعتقادی و رفتاری و اخلاقی ما تأثیری دارد؟ مسلماً نه، چون آخرین کسی که قرار است در مورد ما قضاوت کند، خداوند است و تنها اوست که بر اسرار دلها آگاهست : و َلَقَدْ خَلَقْنَا ٱلإِنسَانَ وَ نَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ ٱلْوَرِيدِ : ما انسان را آفریده ایم و می دانیم که به خاطرش چه می گذرد و چه اندیشه یی در سر دارد، و ما از شاهرگ گردن بدو نزدیکتریم) (ق : 16)

و او باری تعالی حوزه اعتقادات و رفتار و راه های کسب فضایل اخلاقی و حرکت به سوی کرامت انسانی را در کتاب خود و سیره مرسلین برای ما روشن و هموار نموده است. بنابراین پیشنهاد این است که از مناقشات فلسفی و کلامی و هر گونه تأویل ممنوعه در متشابهات قرآن دوری کنیم همانگونه که خداوند می فرماید (وَابْتِغَاء تَأْوِيلِهِ) و احوالات صوفیانه که محصول ذوق و مواجید درونی افراد است به دایره دین جمعی و جهانشمول نکشانیم و هر گونه قضاوت شخصی را کنار  بگذاریم و به قضاوت احکم الحاکمین قناعت کنیم که الیس الله باحکم الحاکمین.

آنچه مهم است این است که حقیقت اشیاء از نظرگاه انسان موجود و ثابت است. بهر حال مسلمان باید سرباز روز و صوفی و ذاکر و زنده دار شب باشد. حال می خواهد پیرو هر گروه یا فکری باشد. چه بسیار صوفیان خداترس و خدمتگذاری که روزها کیلومترها راه می رفتند و مردمان را به یکتاپرستی دعوت می کردند و شب را به خلوت و ذکر و سجود می پرداختند. هر کسی با هر عقیده و فکری باید روزانه در تکاپو و تلاش برای کسب روزی خود و خانواده، دانش آموزی، فن آوری و خدمت به دین و امور مباح دنیایی خود و دیگران باشد و شب را به خودسازی روحی و معنوی اختصاص دهد چون بدون صفای قلب و خالی شدن دل از کینه، راه دین بس دشوار است. اما باید اصل را بر تحصیل توشه آخرت و فرغ را بر دنیا قرار داد که :

بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَالآخِرَةُ خَيْرٌ وَأَبْقَى : ولی شما زندگي دنيا را مقدم مي‌داريد، درحالي‌كه آخرت بهتر و پايدارتر است. «اعلي/16-17»

از اینجاست‌ که‌ جنید، سرور طایفة عارفان‌ گفته‌ است ‌: هیچ‌ کس‌ به‌ جادة حقیقت‌ نمی‌رسد، مگر اینکه‌ هزار صدیق‌ گواهی‌ دهند که‌ او زندیق‌ است‌.

اعتقاد

اعتقاد

اعتقاد نيروى تسكين دهنده و کنترل کننده فوق انسانى است كه رفتار و زندگى انسان را تحت نظم در می آورد. اعتقادات حالت آرامش خاطر و اطمينان قلب در انسان به وجود می آورد. شايد همه چيز تحليل رود، ولى اعتقاد به خدا كه اصل نهائى و مشترک همه اديان است بر جاى خواهد ماند. دین مكمل طبيعت بشرى است.

اعتقاد رابطه بین بنده با خالقش است و به هر شکلی می توان این رابطه را تعریف کرد و هر کسی در این باره نظری دارد و اختلاف در این است که هر کسی که گوشه ای و جزئی از حقیقت را می فهمد، با خود فکر می کند که تمامی حقیقت را یافته است. مثال این مثال آن مورچه ای است که بر کاغذی می رود و کاغذ را می بیند که سیاه می شود و روی آن نقشی بوجود می آید، سر قلم را می بیند و شادمان با خود می گوید که راز این نقش را یافتم که این کار قلم می کند. پس مورچه ای دیگر که چشمانی بزرگتر و دید بیشتر دارد بیاید و به آن مورچه اولی گوید که غلط کردی، که من این قلم مسخر می بینم و بالاتر از قلم چیزیست که این نقاشی او می کند و خوشحال با خود می گوید که این نقش کار انگشت است نه قلم، غافل از اینکه انگشت نیز خود مسخر دست است و دست خود مسخر تن است و تن خود مسخر عقل است و عقل خود مسخر دل است و دل خود....  و این مربوط به تفاوت شعاع فهم و نظرگاه ما انسانهاست.

از نظرگاه است ای مغز وجود     اختلاف مؤمن و گبر و جهود

در کف هر یک اگر شمعی بدی     اختلاف از گفتشان بیرون شدی

تنها خداوند واحد و یکتاست و غیر او متعدد و متکثرند. تنها اوست که در ذات، صفات و افعالش یگانه است. خداوند انسان‌ها را در دانش و خواست و اراده متفاوت آفریده است، هر یک را عقلی داده که با آن می اندیشند و اراده و خواستی را ارزانی داشته که اقدامی خاصی را صورت می دهد و چیزی را به چیزی دیگر ترجیح می دهد. و خصلت‌ها، توانایی‌ها و استعداد‌های مختلفی را عطا نموده که بر اساس آنها نوع بینش و روش زندگی خویش را انتخاب می کنند.

{ مَنْ عَمِلَ صَالِحًا فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ أَسَاء فَعَلَیْهَا وَمَا رَبُّکَ بِظَلَّامٍ لِّلْعَبِید- فصلت46: هر کس کاری شایسته پیشه کند به سود خود اوست و هر کس کاری بد در پیش گیرد به زیان خود اوست و پروردگار تو در حق بندگان خود ستمکار نیست.

{وَقُلِ الْحَقُّ مِن رَّبِّکُمْ فَمَن شَاء فَلْیُؤْمِن وَمَن شَاء فَلْیَکْفُرْ -کهف: 29 : و بگو حق از سوی پروردگارتان آمده است، پس هر کس بخواهد ایمان آورد و هر که بخواهد انکار کند}

{ بَلَىمَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِندَ رَبِّهِ وَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ - بقره112: ( بهشت و سعادت وخوشبختی اخروی در انحصار عقیده و گروه خاصی نیست) آری هر کس خالصانه رو به خدا کند و نیکوکار باشد، پاداش او در پیش خدایش محفوظ است و هیچ خوف و اندوهی بر او نیست}

{يا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُم مِّن ذَکَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاکُم شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ- حجرات13: اى مردم ما شما را از مرد و زنى آفریدیم و شما را ملت ملت و قبیله قبیله گردانیدیم تا با یکدیگر شناسایى متقابل حاصل کنید. در حقیقت ارجمندترین شما نزد خدا پرهیزکارترین شماست بى‏تردید خداوند داناى آگاه است}

خداوند به انسان‌ها اراده و اختیار و توان داده تا نوع زندگی و سرانجام خویش را خود تعیین کنند و به هیچوجه آنان را مجبور ننموده تا دین معینی را بپذیرند و به آن ایمان بیاورند. آنها را آزاد گذاشته ، اسباب و استعداد و اراده را به ایشان ارزانی داشته،‌ پیامبرانی را فرستاده و کتاب‌هایی را نازل نموده تا آنان را برای حسن استفاده از آزادی و انتخاب درست یاری دهند. خداوند اینگونه آنها را آفریده است.

{ولَوْ شَاء رَبُّکَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلاَ یَزَالُونَ مُخْتَلِفِینَ * إِلاَّ مَن رَّحِمَ رَبُّکَ وَلِذَلِکَ خَلَقَهُمْ - هود118و119: (ای پیامبر و ای انسانها) اگر پروردگار تو مى‏خواست قطعا همه مردم را امت واحدى قرار مى‏داد، در حالى که پیوسته در اختلافند مگر کسانى که پروردگار تو به آنان رحم کرده و براى همین آنان را آفریده است.

{وَلَوْ شَاء رَبُّکَ لآمَنَ مَن فِی الأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعًا أَفَأَنتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّى یَکُونُواْ مُؤْمِنِين- 99یونس : چنانچه پروردگارت می خواست تمامی کسانی که بر روی زمین زندگی می کنند همه ایمان می آوردند، مگر تو می خواهی مردم را با زور و اکراه مجبور کنی که ایمان بیاورند؟}

{قَالَ یَا قَوْمِ أَرَأَیْتُمْ إِن کُنتُ عَلَى بَیِّنَةٍ مِّن رَّبِّیَ وَآتَانِی رَحْمَةً مِّنْ عِندِهِ فَعُمِّیَتْ عَلَیْکُمْ أَنُلْزِمُکُمُوهَا وَأَنتُمْ لَهَا کَارِهُون: گفت اى قوم من فکر می کنید اگر از طرف پروردگارم حجتى روشن داشته باشم و مرا از جانب خود رحمتى بخشیده -که بر شما پوشیده است- مگر قرار است شما را در حالى که از آن بدتان می آید به پذیرشش وادار کنیم؟- هود 28}

مگر می خواهم شما را با زور در مسیر هدایت قرار بدهم؟ نه به هیچوجه! شما آزادید هر نوع زندگی را (مشروط به اینکه به آزادی و زندگی دیگران زیان نرسانید) برای خود انتخاب کنید :

{قُلْ یَا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءکُمُ الْحَقُّ مِن رَّبِّکُمْ فَمَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا یَضِلُّ عَلَیْهَا وَمَا أَنَاْ عَلَیْکُم بِوَکِیلٍ _ یونس 108: بگو اى مردم حق از جانب پروردگارتان براى شما آمده است پس هر که هدایت‏ یابد جز این نیست که به سود خودش هدایت یافته است  و هر کس گمراه گردد جز این نیست که به زیان خودش  گمراه مى‏شود و من بر شما نگهبان و وکیل نیستم}

جنگ توده های مردم جنگ بر سر دقایق الفاظ و راه نیافتن به معناست. اگر زبان مشترکی بجوییم اختلافها نیز آسان می شود. حکایت ما حکایت آن سه نفر عرب و فارس و ترک است که دیناری پیدا کردند و خواستند با آن چیزی بخرند، عرب گفت من عنب می خواهم، فارس گفت من انگور و ترک گفت من اُزم. در این اختلاف با هم درگیر جنگ شدند با اینکه هر سه یک چیز می خواستند و فقط از زبان هم و اسرار نامها غافل بودند. (عنب و ازم همان انگور است) :

مشت بر هم می زدند از ابلهی      پر بدند از جهل و از دانش تهی

صاحب سری عزیزی صد زبان      گر بدی آنجا بدادی صلحشان

روم 22

باید به نزد پیری زبان شناس رفت تا اختلافها را حل کند :

نسا59

متحد جانهای مردان خداست     جان گرگان و سگان از هم جداست

البته اختلافات طبیعی است و آن به استقلال اندیشه و افکار انسانها بر می گردد، سخن ما بر این است که باید شهامت مواجهه با حقیقت و آیات روشن الهی را داشته باشیم، چون پذیرش حقیقت در نگاه اول سخت گران است هر چند آرامش پس از آن بس شیرین است. لذا، ناگفته پیداست باید پیروان اعتقادات مختلف همواره پذیرای این باشند که در مواجهه با اعتقادات صاف تر عقاید خود را صافی کنند. این قانون طبیعی سیر در مسیر تکامل است و کسی نمی تواند منکر آن باشد. همه آفریده ها یک حرکت تکاملی از خامی به پختگی دارند، مانند میوه خامی که باید نرم و شیرین و پخته شود. مگر می شود انسان از این قایده مستثنی باشد!

دین خدا دین واحدی است و آئین توحید و یکتا پرستی است، و این دین تدریجاً و به شکلی حکیمانه توسط پروردگار عالم برای بشر خاکی فرستاده شده است تا نهایتاً در دین مبین اسلام شکل کامل و تمام به خود گرفته است. عقیده اسلامی و اصول آن برای هر جامعه ای که بخواهد استوار و ماندگار بماند، پایه ای مستحکم است و برپایی هر گونه اجتماعی چنانچه بر اساس عقیده و آرمان نباشد مانند ساختن ساختمانی بر روی ریگ و خاکستر است، و دیر یا زود از هم می پاشد. بدتر از همه آن است که جامعه ای بنام اسلام و بر اساس آرمانهای غیر اسلامی بنا شود و بناحق بر آن نام اسلام نهاده شود. این کار مانند خیانت در بکارگیری مصالح ساختمانی است و چندان طول نخواهد کشید که بر سر ساکنانش فروخواهد ریخت.

اعتقاد اسلامی در ایمان به خداوند یکتا، ملائک، کتابهای آسمانی، پیامبران و روز آخرت ظهور پیدا می کند :

{آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِن رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ كَلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَمَلاَئِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ  لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِن رُسُلِهِ وَقَالُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا غُفْرَانَكَ رَبَّنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ - بقره 285 : پيامبرخدا بدانچه از جانب پروردگارش بر او نازل شده است ايمان آورده است، و مومنان همگي به خدا و فرشتگان و كتابها و فرستادگانش ايمان آورده اند و گفتند: ميان هيچ يك از فرستادگانش فرق نميگذاريم و گفتند: شنيديم و گردن نهاديم، پروردگارا، آمرزش تو را خواستاريم و فرجام به سوي تو است.}

{كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيَما اخْتَلَفُوا فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ  بَغْياً بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللّهُ الَّذِينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللّهُ يَهْدِي مَن يَشَاءُ إِلَىصِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ _ بقره 213 : و همه مردم بر دین واحدی (اسلام) بودند (از از آدم تا نوح که ده قرن بود و مردم در این ده قرن بر دین حق پایدار بودند) پس (چون با هم اختلاف کردند و به دو شاخه کفر و ایمان تقسیم شدند) خداوند پیامبران مژده آور (به ایمان) و بیم دهنده (از فساد) را برانگیخت تا با کتاب حق میان مردم در آنچه با هم اختلاف داشتند (از عقاید و بندگی خدای یکتا و امور غیبی و حسن و قبح اعمال) داوری کنند.

و عقیده اسلامی بر میراث همه پیامبران خداوند پایه ریزی شده است، لا نفرق بین احد من رسله. کما اینکه می بینیم که قرآن پیامبران و پیروان سایر امتها را نیز مسلمان و بر دین اسلام معرفی می کند. «مَا كَانَ إِبْرَ هِيمُ يَهُودِيًّا وَلاَ نَصْرَانِيًّا وَلَـكِن كَانَ حَنِيفًا مُّسْلِمًا» (آل عمران ، 67). گوهر اديان الهى مشتمل بر معارفى بنيادى است كه ناظر به سعادت انسان و نيازهاى فطرى و ثابت اوست؛ مثلا دين از انسان خواسته است كه از خداوند و پيامبرانش اطاعت كنند و به اصول اخلاقى ثابت مثل نوع دوستى، عدالت پايبند باشند. اديان الهى براى تعالى روح انسانى و برقرارى عدالت نازل شده اند و اين معارف و اصول نيز به هيچ وجه با گذشت زمان تغيير نمى كند. مگر بشر چندگونه فطرت و سرشت و طبيعت مى تواند داشته باشد؟ تغيير زمان و نيازهاى جديد و غير ثابت انسان، تغيير برخى احكام و فروع، يا تكميل آن ها را مى طلبد ولى لازمه آن تغيير و تكامل شريعت است؛ نه دين. از نظر قرآن دين خدا از آدم تا خاتم يكى است ، همه پيامبران اعم از پيامبران صاحب شريعت و پيامبران غير صاحب شريعت به يك مكتب دعوت مى كرده اند . اصول مكتب انبياء كه دين ناميده مى شود ، يكى بوده است. تفاوت پيامبران با نوابغ و فلاسفه بزرگ اين است كه فلاسفه هر كدام مكتب مخصوص به خود داشته اند، از اين رو هميشه در جهان فلسفه ها وجود داشته نه فلسفه؛ ولى پيامبران الهى هميشه مؤيد و مصدّق يكديگر بوده اند و يكديگر را نفى نكرده اند، هر كدام از پيامبران اگر در محيط و زمان پيامبر ديگر مى بود مانند او قانون و دستورالعمل مى آورد. از اینجا مى توان به راز ختم نبوت به دست پيامبر اسلام پى برد زيرا انسان بعد از طى مراحل مختلف ، قابليت دريافت برنامه كلى هدايت خود را پيدا مى كند و از اين مرحله به بعد انسان با رشد و تكامل عقلانى خود مى تواند با اتكا به كتاب مرجع خداوند تبارک و سنت و رهنمودهای نبوی طى طريق نمايد. و بشارت به ظهور پيامبر پسين (اسمه احمد)در کتب آسمانی پیشین، دلیلی محکم بر این ادعاست.

«فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِى فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا» (روم ، 30)

اسلام به عنوان دین واحد خداوند عالم، ریشه های تاریخی کهن و نخستین دارد، فقط حکمت خداوند اینگونه ایجاب کرده است که تکامل آن به شکل تدریجی و متناسب با ظرفیت عقلی و رشد فکری و شرایط فرهنگی و تاریخی بشر شکل بگیرد. در قـرآن «اسلام» به تماميت دينی که خداوند در طول تاريخ از طريق انبياء به انسان ارائه داده است، اطلاق می شود. يعنی اسلام شامل دين موسی و عيسی و محمد و ساير پيامبران همه می شود. اسلام به عنوان دین واحد بشر و مورد رضایت خالق بشریت یک فرآیند و پروسۀ  تدریجی است که در هر دوره از زندگی بشر، متناسب با ظرفیت فکری وی فرستاده شده است. چون کودکی که برای رسیدن به کمال ناگزیر از طی مراحل ابتدایی، متوسطه و عالی است تا به مقام اندیشمندی و بهره دهی برسد. بشر نیز در تعليمات انبياء مانند يك دانش آموز بوده كه او را از كلاس اول تا آخرين كلاس بالا برده اند. بنابراین لازم است پیروان سایر ادیان در مواجهه با اسلام با آغوش باز از آن استقبال کنند چرا که اسلام محمدی تأئید کننده اسلامهای قبل از خود است و در طول آنها قرار می گیرد. و نظریه پردازان و صاحبان اندیشه های ناب و خیر خواهانۀ بشری نیز در طول تاریخ همواره از آبشخور اسلام تاریخی و پروسسی و هدایتهای الهی تغذیه می کرده اند و ابتدا هدایتهای الهی را شناخته، سپس نظریات جدید خود را ارائه کرده اند. و پایه های فکری آنها بر روی هدایتهای الهی بنیاد گردیده است و ریشه در آن دارد.

صبح خیزی و سلامت طلبی چون حافظ        هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم

بنابراین پذیرفتن این مسئله که فهم هاي بشري از يك دین و اعتقاد واحد، در بطن هم اند و در طول يكديگر قرار گرفته اند و تدريجاً تكامل يافته اند و به حقيقت "تقرب" بيشتري يافته اند، ما را در جهت نزديك شدن هر چه بيشتر به حقيقت اسلام یاری خواهد کرد. سیستم خداوند اخلاص شناس است، قد افلح من تزکی (رستگار شد هر که پاکی ورزید) این سیتم قوم شناس، رنگ شناس، حزب شناس و لغت شناس نیست. تکثر و تعدد نژادی، زبانی، دینی، فرهنگی و حزبی، اسلام بر روی تمامی این تعدد و تکثر‌ها مهر تأیید نهاده و می نهد، دین خالص خداوند به انسان می گوید : تو در میدان هستی تنها نیستی، تو نباید خود را آفریدگاری که شریک و همسانی و مثل و مانند ندارد، گمان ببری! زیرا دیگرانی هم هستند که در هستی و زندگی با تو شریکند، انسان‌ها لازم است به این حقیقت معرفت پیدا کنند و بدانند که جهان هستی جهانی متکثر و متعدد است. خداوند مردم را بر ادیان گوناگون آفریده است. بر این اساس تفاهم و زندگی مسالمت آمیز پیروان ادیان با یکدیگر ضرورت حیاتی دارد، نباید هیچکس را به دست برداشتن از دین خود و گردن نهادن به دینی دیگر ناچار کرد. زیرا که خداوند می فرماید.

{لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ- بقره256: در دین هیچ اجبارى نیست، چراکه راه از بیراهه بخوبى متمایز و معلوم شده است، پس هر کس به طاغوت کفر ورزد و به خدا ایمان آورد به یقین به دستاویزى استوار که آن را گسستن نیست چنگ زده است و خداوند شنواى داناست}

به همین خاطر باید با پیروان اعتقادات مخالف از در تسامح وارد گردید، اجبارشان به پیروی از دین اسلام به هیچوجه روا نیست، همچنان که ما به هیچکس اجازه نمی دهیم که ما را به دست برداشتن از دین خود ناچار نماید و از اطاعت و عبادت خداوند خویش بازدارد، و هیچکس را حق دخالت در دین دیگران نیست. این تعدد و تکثر دینی از همان دوران وجود مسلمانان در مکه و پس از آن در مدینه مورد احترام بوده است.

اسلام همان تسليم است و دين اسلام همان دين تسليم است، ولى حقيقت تسليم در هر زمانى شكلى داشته و در اين زمان شكل آن همان دين گرانمايه اى است كه به دست حضرت خاتم الانبياء ظهور يافته است و قهراً كلمه اسلام بر آن منطبق مى گردد و بس. «شريعت و منهاجی» که هر يک از انبياء ارائه داده اند (يعـنی: رويه، مـنـش، سـبک زندگی و آئينی که هـر يک از آنها ارائه داده اند) در «صراط مـستقيم» خلاصه می شود. «صراط» در لغت به معنی: راه پهن و دراز است. و در اصطلاح به «رويه، منش، مشی، رفتار و عملکرد» اطلاق می شود. «مستقيم» اسم فاعـل ازمصدر استقامه است. استقامت از جمله به معنی: متوسط، ميانه، متعادل و متوازن دويدن يا کاری را انجام دادن يا بودن است. «صراط مستقيم» روی هم رفـته به معنی : « رويه و خط مـشی ميانه، متعادل، متوازن، بيانبينی و مـيانه» است. يعنی مثـلاً : نه ستم کردن نه سـتم پذيرفـتن؛ نه در عـيـش و نوش و ريخت و پاش و نه در تنگدستی زندگی کردن. رويه و آئين اسلامی در همه امور(سياسی، اجتماعی، اقـتصادی، فرهنگی، خوراکی، پوشش وغـيره) وضعـيت بينابينی، ميانه روانه، متعادل، متعارف و متوازن است.

بشر مترقی امروز نیازی به دین ندارد!

بشر مترقی امروز نیازی به دین ندارد!

گروهی بر این باورند که در دنیای امروز که پیشرفت علم و دانش پرده از حقایق حوادث و رخدادهای جهان پیرامون برداشته است و دنیا به اصطلاح رازگشایی شده است، دیگر جایی برای اعتقادات ماوراء طبیعت و خدا و دین باقی نمانده است و کلیه باورها و پندارهای قدیمی دربارۀ خدا و دین به یکباره پایان پذیرفتند.

ملحدان بر این باورند که فقدان علم و اطلاعات در گذشته، نیاکان ما را به سوی پاسخ های غلط که عبارت از فرضیۀ وجود خدا و موجودات غیرمرئی هستند، سوق داده است! اما به مدد پیشرفت علمی امروز تمام چیزهایی که در گذشته، نتیجۀ اسباب و عوامل مافوق طبیعی و و ماوراء طبیعت محسوب می شدند، اینک شرح و جزئیات آنها در سایۀ علل و عوامل طبیعی مشخص گردیده است. یعنی پس از تحقیقات علمی جدید برای ما روشن شده است که تمام این حوادث و پدیده ها در اثر فعل و انفعالات عناصر طبیعی و شناخته شده بوجود می آیند.

گروهی نیز بر این باورند که در دوران گذشته و قبل از یافته های علمی و تجربی برای انسان هیچگونه راه نجاتی از سیلاب، طوفان و سایر آفات وجود نداشت و از این رو انسان خود را در محیطی نا امن و در معرض آسیب می دید لذا برای اطمینان خود نیروهای نامرئی را فرض نموده بود تا در سختیها به آنها متوسل شود و انتظار دفع آفات و مصیبتها را داشته باشد.

درست است که وقایع جهان هستی معلول یکسری فعل و انفعالات طبیعی است، اما خود طبیعت هم یکی از واقعات جهان هستی است، نه علت نهایی وجود جهان. آزمایشگاه های علوم تجربی فقط می تواند به ما نشان دهد که آنچه هست، چیست؟ اما جنبۀ دیگر قضیه که آنچه هست، چرا و به چه دلیل هست؟ کاملاً از حوزۀ علوم تجربی خارج است.

یک زیست شناس آمریکایی می گوید : عمل شگفت آور هضم غذا در گذشته به خداوند نسبت داده می شد و اکنون بر اساس مشاهده، این عمل حاصل فعل و انفعالات شیمیایی بدن محسوب می شد. اما با کشف این مشاهده نمی توان وجود خدا را نفی کرد. زیرا پس از کشف چنین مشاهده ای این سئوال به قوت بیشتری مطرح می گردد که چه نیرویی اجزای شیمیایی را ملزم کرده تا چنین عمل مفیدی را از خود نشان دهند؟ غذا پس از ورود به شکم، بر اساس یک سیستم اتوماتیک و نظام هماهنگ، مراحل متعدد و شگفت آوری را سپری می کند که مشاهدۀ آن این دیدگاه را رد می نماید که این همه فعل و انفعالات شگفت انگیز، صرفآً بر اساس یک اتفاق بوجود آمده است. شکی نیست که چنین سخنی، کاملاً اشتباه و بیهوده می باشد. واقعیت این است که بعد از چنین مشاهده ای بیش از گذشته باید به حقیقت قوانینی پی برد که خداوند، آنها را ابزار تحقق حیات و زندگانی قرار داده است.

کارشناسان علوم تجربی فقط می توانند بگویند آنچه انجام می گیرد چیست؟ اما پاسخ این سئوال که چرا انجام می گیرد نزد دانشمندان علوم تجربی وجود ندارد.

دین با یافته ها کاری ندارد، قرار دادن گزاره های دینی در برابر گزاره های عقلی و علمی کاملاً نادرست است چرا که دین، اکتشافات علمی و عقلی را ابزاری معرفی می کند برای درک آنچه که هدف نهایی دین است :

وَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ سَيُرِيكُمْ آيَاتِهِ فَتَعْرِفُونَهَا وَمَا رَبُّكَ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ : یعنی ای پیامبر به بندگانم بگو ستايش از آن خداست به زودى آياتش را به شما نشان خواهد داد و آن را خواهيد شناخت و پروردگار تو از آنچه مى‏كنيد غافل نيست ﴿93نمل﴾

سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ یعنی ما به آنان که منکر دین هستند بزودى نشانه‏هاى خود را در جهان هستی و در وجود خودشان به ایشان خواهيم نمود تا برايشان روشن گردد كه دین خدا حق است. آيا كافى نيست كه پروردگارت خود شاهد هر چيزى است (53)

زن مسلمان در خانه : پیشرفت یا عقبگرد؟

زن مسلمان در خانه : پیشرفت یا عقبگرد؟

تاریخ گواهی می دهد که غرب چه در گذشته و چه در آینده هیچگاه با کرامت انسان روی آشنایی نشان نداده است. از خداوند عالم می خواهیم چراغ روشن هدایت الهی را فرا راه آینده ایشان قرار داده و براه رستگاری هدایت فرماید. واقعیت این است که جوامع غیر اسلامی و خصوصاً جوامع غربی که زمانی تحت حاکمیت غاصبانه و غیر انسانی آئین به انحراف کشیده شده مسیحیت و یهودیت و صدارت کشیش و کلیسای خرافات زده بودند و دیگر زمان در مبارزات رهایی بخش با کیش خاک آلوده کشیشان، راه افراط و تندروی پیمودند و دامن خویش را همه گونه شراب آلوده کردند، در این افراط و تفریط، گاهی به نام رهایی از جهل و خرافات، دین را بکلی از صحنه اجتماع بیرون رانده و بدین ترتیب بزرگترین جنایت را در حق بشریت روا داشتند و گاهی به بهانه تساوی حقوق مالک و کارگر و آزادسازی محرومان از سلطه بی حد و مرز صاحبان ثروت و قدرت، و دیگر زمان به بهانه آزادی زن از قید و بند جامعه مردسالار، همیشه در بیابان اما و اگر و آزمون و خطا بوده اند و این مسیر تا همیشه ادامه دارد مگر اینکه در برابر قوانین آسمانی اسلام، دین کامل خداوند عالم سر تسلیم و انقیاد فرو آورند تا به ثبات و آرامش حقیقی در سطح فردی و اجتماعی دست یابند. چرا که اسلام راه میانه و بدور از اوهام و احساسات شخصی افراد است که هر لحظه به شکلی بت عیار  برآید.

زمانی غربیان به بهانه اینکه انرژی نیمی از نیروی انسانی جامعه یعنی زنان نباید در خانه عاطل و باطل هدر رود، زنان را به بازارها و خیابانها کشاندند. امروز متفکرین غربی اعتراف می کنند که علیرغم افزایش محصولات و کالاهای اقتصادی حاصل از کار زنان، جوامع غربی زیان بزرگتری متحمل شده اند و آن فروپاشی کانون خانواده و بی اخلاقی زنان و فرزندان دور از تربیت مادری است که به مراتب زیانی بزرگتر از نقش آنها در توسعه است. بزرگترین خدمتی که یک زن می تواند به جامعه خود بکند تحویل دادن فرزندان صالح و اخلاقی به جوامع است :     

در دفتر معلم و آموزگار نیست        آن تربیت که زاده دامان مادر است

و امروز افزایش مردان بیکار و فساد اخلاقي روزافزون جامعه، غربیان را به این فکر انداخته که برای برگرداندن زنان به خانه به دنبال راه حل باشند! پس حق دارند بگویند آینده اروپا را خطری جدی تهدید می کند، چون جوانان آن موجوداتی بی بند و بار شده اند که در شهوات و مخدرات غرق شده اند و توانایی حمل بار و مسئولیتهای آینده خود را ندارند :

چو همچو زنان حله در تن کنم      به مردی کجا دفع دشمن کنم

اما اینها همه بهانه بود و دلیل اصلی این عقبگرد را باید در تاریخ غرب جستجو کرد، ویرانی و تلفات مردان در جنگهای جهانی، غرب را مجبور ساخت تا برای ترمیم ویرانی های ناشی از جنگ از نیروی زن استفاده کند. از طرفی عقاید غربی قانون تعدد زوجات را که اسلام برای اینگونه موارد بحران پیش بینی کرده است، نمی پذیرفت. بنابراین، گرفتاری گرسنگی خانواده های بی سرپرست از یک سو و گرسنگی جنسی زنان و دختران از دیگر سو و نبود مردان برای فرونشاندن این نیاز غریزی، کار را به جایی رساند که دیگر مدیران و اربابان کار از زن فقط کار نمی خواستند بلکه حال پریشان زن را فرصتی مناسب برای شکار کردن ناموس او می شمردند. در حالی که اگر از همان ابتدا تسلیم حکم الهی در مورد تعدد زوجات می شدند و با تکیه بر احساسات و یکسویه نگری به خطا نمی رفتند، نیاز به پرداخت تاوانی چنین سنگین نمی بود. براستی چه تاوانی سنگین تر از فروپاشی کانون گرم خانواده.

تناسخ : فرار از مسئولیت

تناسخ : فرار از مسئولیت

انسان از اعماق فطرت خود نداى جاودانگى و بقا را مى‏شنيده و هميشه از مرگ و نيستى بيزار بوده است. همه اقوام و ملل به نحوى معتقد به حيات پس از مرگ بوده‏اند. نظریه تناسخ كه در واقع شكل تحريف شده اعتقاد به معاد مى‏باشد معتقد است که اجساد قالب روح هستند و ارواح با متلاشی شدن اجساد از آنها خارج شده و به جسم دیگر، گاه در گیاهان و جمادات و زمانى در حيوانات و جانوران منتقل می شوند. و این چرخش و تغییر بدن ادامه می یابد تا جایی که روح مطهر شده و به حالت اولیه درآید، ولی اگر هرگز نتوانست تطهیر شود در چرخه عذاب آور مرگ ابدی ارواح اسیر می شود.

تناسخ تنها بهانه ای در دست مادیگرایان لذت پرست، براي فرار از پاداش و كيفر در سراي ديگر است. آنها به اين جهت ابراز تمايل به اين مسلك می کردند كه بر اثر عدم اعتقاد به وجود خدا از یک سو و میل به جاودانگی از سوی دیگر، ناچار بودند ارواح را ازلي و بدون آفريننده بدانند، طبعاً اين ارواح در طول عمر جاويدان خود مي بايست هرچند صباحي در بدنی دیگر منزل جدیدی داشته باشند و با از ميان رفتن يك بدن، روح وارد بدن ديگري بشود و به عمر خود ادامه دهد. روانشاسان می گویند هر انسانی یک موجود با شخصیت کاملاً مستقل از همنوعان و طبیعت پیرامونش است. و این موضوع ارتباط و نسخ ارواح و چرخش آنها بین موجودات گذشته، حال و آینده برای پاک شدن و تطهیر را به کلی مردود می کند چرا که روح هیچ انسانی خاطره ای از انسان قبلی که صاحب پیشین روح او بوده است، ندارد. و هیچ گاه مشاهده نشده که روح در گیاه یا حیوانی دیگر تمایل به جاودانگی و تطهیر داشته باشد، کجا جمادی، گیاهی یا حیوانی دنبال کسب فضایل اخلاقی می باشد؟ کجا انسانی حاضر می شود به انواع محروميت ها و بدبختي ها و ناکامی ها رضایت دهد به گمان اين كه اين ها كيفر اعمالي است كه در زندگي قبلی انجام داده است و بايد آنرا تحمل كند تا به اصطلاح پاك و كامل شود؟ اين عقيده باطل، محرومان و ستمديدگان را تشويق مي كند كه به بدبختي هاي موجود تسليم شوند. یا اینکه ما نبايد نسبت به افراد معلول و ناقص الخلقه و يا ملل استعمار زده و رنج ديده احساس ناراحتي كنيم چون سزای زندگی قبلی خود را می بینند!

در قرآن مجيد كه منبع اصلي معرفت بشری است، آيات متعددي وجود دارد كه عقيده تناسخ را مردود مي شمارد، مانند آيه: «حَتّي اِذا جآءَ اَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلّي اَعْمَلُ صالِحاً فيما تَرَكْتُ كَلّا اِنَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها»؛ آنها همچنان به راه غلط خود ادامه مي دهند تا زماني كه مرگ يكي از آنان فرا رسد، مي گويد پروردگارا! مرا بازگردان شايد در آن چه ترك كردم، عمل صالحي انجام دهم، چنين نيست! اين سخني است كه او به زبان مي گويد (و اگر باز گردد، كارش همچون گذشته است)./مؤمنون-99و۱۰۰ /اين آيه صريحا بازگشت به اين زندگي را براي جبران گذشته، نفي مي کند.

تعدد زوجات در اسلام : قساوت یا عدالت

تعدد زوجات در اسلام : قساوت یا عدالت

اول باید بدانی که تعدد زوجات از اختراعات دین مبین اسلام نبوده است و از ضروریات زندگی انسان می باشد در طول تاریخ به طور معمول تعداد زنان آماده ازدواج، از مردان افزون تر است. چند همسری ریشه ای کهن در میان جوامع مختلف بشری و ادیان پیش از اسلام دارد. ابتکار اسلام در این باره، این است که آن را محدود ساخته و شرایط سنگینی از جهت اقتصادی، اخلاقی و... بر آن حاکم کرد و بدون تحقق شرایط آن، چند زنی را غیر مجاز اعلام نموده و اصل را بر وحدت زناشویی گذاشته است. تشریع قوانین اسلام براساس نیازهاى واقعى بشر است، نه احساسات، و به همین خاطر آینده نگر، دوربین، کلی نگر و جهانشمول می باشد. قوانین اسلامی مبتنی بر عقل دوراندیش و آینده نگر است نه احساس، چون با در آمدن احساس، عقل و تصمیم گیری عاقلانه تعطیل می شود. احساسات ابزار بسیار خوبی برای کشف وجود درونی ماست، اما در تصمیم گیری ها بسیار خطرساز می شود. یکی از آفات و امراض دل، اطاعت نکردن از عقل می‌باشد، عقل تمام کارهای خود را از طریق قواعد علمی و فلسفی انجام می‌دهد و جنبه استدلالی و ادراکی دارد. عقل انسان را به بهترین و صحیح‌ترین کارها و روش‌ها رهنمون می‌شود، اما عدم توجه و اطاعت نکردن از عقل موجب می‌شود که ما دچار اشتباهاتی در زندگی شویم. مثلاً در انتخاب همسر، عقل به انسان می‌گوید : احساسی عمل نکن و از روی تفکر و تدبّر تصمیم بگیر، مؤمن‌ترین و معتقدترین و عاقل‌ترین فرد را برای زندگی انتخاب کن، اما دل ممکن است تحت تأثیر ثروت و جمال و امکانات قرار گیرد و تصمیم اشتباهی گرفته و زندگی فرد را به تباهی بکشاند. عدم توجه به دستورات عقل باعث پیدایش یک سری موضع‌گیری‌های کور و افراطی می‌شود. ما می پذیریم که گزاره های دینی را نباید در مقابل گزاره های عقلی قرار داد چون دین خلاف عقل حکم نمی کند. اما می پرسیم کدام عقل؟ آیا عقل من و شما ؟ یا عقل روح های بزرگی چون پیامبران و علما و حکما. دین یک مسئله نسبی نیست که تابعی از  نظرات شخصی ما باشد و تدوین و تنظیم احکام دین به میل و خواست من و شما نیست. خداوند متعال مصلحت جمع و جامعه را در دراز مدت در نظر می گیرد و حکمی را امر یا نهی می کند. پس ضروریست نظرهای شخصی خود را غلاف کرده، و تسلیم احکام الهی و عقل برتر شویم. و اصولاً معنای اسلام همین است که ما باید تسلیم خواست برتر باشیم و اشکال و جواب غیر منطقی نکنیم. هر چند مصلحت آن حکم به عقل قاصر و کوتاه ما نرسد. که در این صورت اشکال از کوتاهی میدان دید و برد عقل ماست نه حکم الهی.

در بحث تعدد زوجات، ممکن است هر زنى از آمدن رقیب در زندگى ناراحت بشود، ولى وقتى مصلحت تمام جامعه درنظر گرفته شود و احساسات را به کنار بگذاریم، فلسفه تعدد زوجات روشن مى‏شود. هیچ کس نمى‏تواند انکار کند که همواره مردان بنا به طبیعت مردانه خود در حوادث گوناگون زندگى، بیش از زنان در خطر مرگ قرار داشته و در جنگ‏ها و حوادث دیگر، قربانیان اصلى را آنها تشکیل مى‏دهند. و نیز نمى‏توان انکار کرد که بقاى غریزه جنسى مردان از زنان طولانى‏تر است، زیرا زنان در سن معینى، آمادگى جنسى خود را از دست مى‏دهند، در حالى که در مردان چنین نیست. هم چنین زنان به هنگام عادت ماهانه و قسمتى از دوران حاملگى، عملاً ممنوعیت آمیزش دارند، در حالى که در مردان این ممنوعیت وجود ندارد. گاه عقیم بودن زن و علاقه شدید مرد به داشتن فرزند، این تمایل را منطقى مى‏کند، یا گاهى بر اثر تمایلات شدید جنسى و عدم توانایى همسر اول براى برآوردن خواسته عزیزى، مرد خود را ناچار به ازدواج دوم مى‏بیند. حتى اگر از طریق مشروع انجام نشود، از طریق نامشروع اقدام مى‏کند. از همه گذشته زنانى هستند که به علل گوناگونى همسران خود را از دست مى‏دهند و اگر تعدد زوجات نباشد، آن‏ها باید براى همیشه بدون همسر باقى بمانند. در این شرایط منع تعدد زوجات جنایتی بزرگ در حق بشریت است؛ زیرا فسادی که از این راه دامنگیر جوامع می شود، از هر بحران دیگری خطرناک تر است.

و باید بدانی که عشق ماده نیست که با دو تا شدن زن مثل مواد تقسیم شود. عشق یک حالت روحانیست وحالات روحانی هم می توانند گسترش پیدا کند بدون اینکه چیزی از اصل آنها کم شود. غرض اینکه یک مرد می تواند زن یا زنان دیگری اختیار کند به همه آنها عشق بورزد. عشق به زنان دیگر نه چیزی از عشق به زن اول کم می کند و نه معنای عشق را زائل می کند.

با درنظر گرفتن این واقعیت‏ها ناچاریم یکى از سه راه ذیل را انتخاب کنیم :

الف) مردان تنها به یک همسر در همه موارد قناعت کنند و زنان بیوه تا پایان عمر بدون همسر باقى بمانند و تمام نیازهاى فطرى و خواسته‏هاى درونى و احساسى خود را سرکوب کنند.

ب) مردان فقط داراى یک همسر قانونى باشند، ولى روابط آزاد و نامشروع جنسى را با زنانى که بى شوهر مانده‏اند، به شکل معشوقه برقرار سازند.

ج) کسانى که از نظر جسمى و مالى و اخلاقى قدرت دارند بیش از یک همسر را اداره کنند به آن‏ها اجازه داده شود که با اجراى کامل عدالت میان همسران و فرزندان بیش از یک همسر انتخاب کنند.

حال اگر بخواهیم راه اول را انتخاب کنیم، باید گذشته از مشکلات اجتماعى که به وجود مى‏آید، با فطرت و غرایز و نیازهاى روحى و جسمى بشر به مبارزه برخیزیم. همچنین عواطف و احساسات این گونه زنان را نادیده بگیریم اما این مبارزه‏اى است که پیروزى در آن نیست زیرا به معنای سرکوب غریزه و نیاز طبیعی گروهی از انسان ها و نوعی ستم بر آنان است و در نهایت به سر کشی و طغیان آنها خواهد انجامید. به فرض که این طرح عملى بشود، جنبه‏هاى غیر انسانى آن بر هیچ کس پوشیده نیست. تعدد همسر را در موارد ضرورت نباید تنها از دریچه چشم همسر اول مورد بررسى قرار داد، بلکه از دریچه چشم همسر دوم و مصالح و مقتضیات اجتماعى باید مورد مطالعه قرار داد. آن‏ها که مشکلات همسر اول را در صورت تعدد زوجات عنوان مى‏کنند، کسانى هستند که یک مسئله سه زاویه‏اى را تنها از یک زاویه نگاه مى‏کنند. وقتی افق دید بشری و محدود باشد احتمال خطا بالاست اما خداوند از افقی جامع بین و کلی نگر امر و نهی می نماید. زیرا تعدد همسر بایستی هم از زاویه دید مرد و هم از زاویه دید همسر اول، و هم از زاویه دید همسر دوم باید بررسی شود، آن گاه با توجه به مصلحت مجموع در این باره قضاوت کنیم. زنان محروم از خانواده نهایت کوشش را برای اغوای مرد - که قدمش در هیچ جا این اندازه لرزان و لغزان نیست-  به کار خواهند برد و بدیهی است که « چو گل بسیار شد پیلان بلغزند » و متأسفانه از این « گل» مقدار کمی هم برای لغزیدن این پیل کافی است. اما مطلب به همین جا ختم نمی شود، زنان تک همسری که شوهران خود را در حال خیانت می بینند. آنها نیز به فکر انتقام می افتند و در خیانت دنباله رو مرد می شوند. همانگونه که مردان و زنان آمریکایی در بی وفایی و خیانت، دست سایر ملل دنیا را از پشت بسته اند.

گزینه دیگر این است که راه روابط نامشروع و روسپی گری و کمونیسم جنسی، گشوده و جامعه به فساد کشیده شود. این همان راهی است که عملاً غرب می پیماید. باید فحشا را به رسمیت بشناسیم. تازه زنانی که به عنوان معشوقه مورد بهره بردارى جنسى قرار مى‏گیرند، نه تأمین دارند و نه آینده‏اى. چنان که شخصیت آن‏ها پایمال شده است. این‏ها امورى نیست که انسان آگاه آنرا تجویز کند. در لندن از هر ده کودکی که به دنیا آمده اند، یکی غیر مشروع است!

بنابراین تنها راه سوم مى‏ماند که هم به خواسته‏هاى فطری و نیازهاى غریزى زنان پاسخ مثبت داد و هم از عواقب شوم فحشا و نابسامانى زندگى این دسته از زنان برکنار ماند و جامعه را از گرداب گناه بیرون برد. و آن این است که به طور مشروع و قانونمند با قیود و شرایطی عادلانه، راه چند همسری گشوده شود. دین مبین اسلام این راه را- که حکیمانه ترین و بهترین راه است- گشوده و اجازه چند زنی را به مردانی می دهد که توانایی کشیدن بار سنگین آن را به نحو عادلانه دارند و دستورات اکیدی را در این زمینه برای آنان وضع کرده است. این روش در واقع حقی برای زن و وظیفه ای بر دوش مرد ایجاد می کند و نه تنها به ضرر زنان نیست؛ بلکه بیشتر تأمین کننده مصالح و منافع آنان است. مجاز بودن تعدد زوجه، بزرگ ترین عامل نجات تک همسری است... در شرایطی که موجبات آن فراهم می شود و عدد زنان نیازمند به ازدواج فزونی می گیرد؛ اگر حق تأهل این عده به رسمیت شناخته نشود و به مردان واجد شرایط اخلاقی، مالی و جسمی، اجازه چند همسری داده نشود، دوست بازی و معشوقه گیری، ریشه تک همسری را می خشکاند.

فمينيسم و بیراهه تشابه زن و مرد

فمينيسم و بیراهه تشابه زن و مرد

فمينيست ها مدافع تساوي زن و مرد در همه زمينه ها هستند، اما مطالعات علمي مانند فيزيولوژي و روانشناسي نشان مي‌دهد که تفاوتهاي بسياري در جسم و جان زن و مرد وجود دارد که کارکردهاي آن دو را از هم متمايز مي کند. حرکت برخلاف جريان طبيعت و فطرت انسانها محکوم به شکست است. نياز زن به عشق مادري و همسرداري که از درون او سرچشمه مي گيرد بدون پاسخ مي ماند. علاوه بر اينکه افزايش فشار کار اقتصادي و رقابت با مردان، بيماريهايي را براي زنان به ارمغان مي آورد. اگر در گذشته مردان به زنان ستم مي‌کردند، امروز زنان به نام دفاع از خود به خود ستم مي کنند. زن پيشرفته امروزي خسته از کار بيرون و از تنهايي و از نگاه به او به عنوان زن نه انسان، بيش از گذشته تحت ستم قرار دارد. فمينيسم امروزه زن را با تشبه به مردان از زن بودن بيگانه و از انسانيت خویش دور ساخته است. زن گرایى افراطى، باعث تضییع حقوق اساسى زن است. زن گرایان به بهانه احیاى حقوق زن ازهویت و ارزش زن کاستند. بدیهى است که زن گرایى هدایت نشده جز این، نتیجه‏اى ندارد. گرچه ‏این تفکر عکس‏العمل طبیعى نادیده گرفته شدن زن و حقوق او در تاریخ است ولى چاره درد را نباید در فمینیسم جویا شد.

يل ديگر اين جنبش افراطي، موضع¬گيري بسياري از متفکران و فلاسفه غربي در برابر زن می باشد. از افلاطون فيلسوف مشهور يوناني گرفته که در تعدادي از کتاب‌ها و گفت‌وگوهايش زن را با بندگان و بدان و بي‌خردان و بيماران به تصوير کشيده تا فلاسفه معاصر مانند دکارت که در جريان فلسفه دوسويه  اش که بر عقل و ماده تکيه مي کند، عقل را به مرد و ماده را به زن مربوط می داند.

کانت يکي از پدران فلسفه غرب، زن را در تمامي زمينه ها و قدرت هاي عقلي ضعيف مي‌پندارند، همچنين فيلسوف انقلاب فرانسه (ژان ژاک روسو) مي گويد: زن تنها براي مسايل جنسي و توليد مثل آفريده شد. فرويد يهودي پيشگام مکتب تحليل روان شناسانه نيز ديدگاه مشهوري در مورد زن دارد و در آن از زن به عنوان جنس ناقص ياد می کند که نمي تواند به پايه مرد برسد يا حتي به او نزديک شود.

اين موضع‌‌گيري سنتي ديني که از تحريف عهد قديم و جديد برخاسته بود و نيز موضع‌‌گيري  اين متفکران و فلاسفه، دو عامل اصلي پیدایش اين جنبش به شمار مي روند.

داعيان فمنيسم، اين افکار را زمينه¬اي براي گسترش فرهنگ ضد زن دانستند که مفاهيم، ارزشها و مباني حرکت فمنيسم غربي را تشکيل داد سپس تلاش کردند اين حرکت را جهاني کنند.

 

در کنار ايرادات بسياري که بر جنبش زنان وارد است، بايد منصفانه گفت که مردان عالم از ابتدا تاکنون با ستم هايي که بر قشر زنان کرده اند چه جاهلانه و چه از روي علم، سهمي مؤثر در پيدايش اين حرکات افراطي دارند، چرا که هر تفريطي، افراطي را به دنبال دارد و برعکس. عکس‌العمل برخورد‌هاي خشن با زن در طول تاريخ، اعم از زنده به گور کردن دختران، مال دانستن زن و خريد و فروش آن، استفاده از زور و قدرت و ثروت عليه او و ندادن حقوق اوليه آنها مثل حق مالکيت اقتصادي يا حق رأي در امور اجتماعي و سياسي، همه و همه، موجب پيدايش اين حرکت‌هاي تند و غلط و خشن از سوي ديگر شده است.

فمينيسم به جاي اينکه عامل اصلي تبعيض ها يعني صفات ضد اخلاقي و جهل را هدف قرار دهد، آدرس غلط ديگري به بشر ارائه داده است. اسلام از اساس با اين نوع نگاه به زن و مرد مخالف است و آن دو را مکمل و پوشاننده هم مي داند و اگر مانعي در اين مسير وجود دارد، سعي در برداشتن آن مي کند. در روابط اجتماعي بين مرد و زن بايد بر اخلاق و نوع دوستي و پيوند اخوّت و مهرباني تأکيد کرد و دشمني ‌ها را زدود.

آزادي سقط جنين و عدم تمکين نسبت به شوهر و کنترل زن بر بدن خويش از شعارهاي اصلي فمينيست‌هاست. با این دیدگاه خانواده ها از هم می پاشد، آمار طلاق فزوني می گيرد، خانواده ها بدون سرپرست می شوند، همسر آزاري زيادتر می شود، بچه هاي خياباني و نامشروع فزونی می گیرد، فرزندان از کنترل والدين خارج و از فضاي گرم خانواده محروم می گردند، و بدین ترتیب زندگي هاي فردي، همجنس‌بازي بين مردان و زنان به طور جداگانه، تن ندادن به نظام ازدواج، خانه و بچه داري، رواج روزافزون فحشا و انحرافات جنسي و... دامنگير جوامع بشري شده است. وقتي روابط جنسي آزاد شد سن ازدواج زن و مرد بالا رفت و  کسي حاضر به ازدواج و محدود کردن ارتباطات خود نشد تا جايي که متوسط سن در جوامع پيشرفته بالا و بالاتر رفت و دولت ها به فکر تشويق ازدواج و دادن امتياز و وارد کردن جوان و سياست هاي ديگر افتادند.

زنان فهيم مي دانند که جداي از مباحث نظري و علمي، نهضت زنان و کشاندن آنها به عرصه خارج از خانه، از جمله سياست هاي سياستمداران و سرمايه‌داران و افرادي است که فقط به اندام زن توجه دارند نه به انسان بودن و بعد روحي زنان. اين عده به دنبال نيروي کار ارزان و بي‌سروصدا و پرحوصله، سپردن پست هاي دم دستي، فروشنده و منشي و عامل جلب مشتري و سرگرمي صاحب کار، عامل تبليغات و هوادار انبوه سياسي و حزبي و رأي ارزان هستند؛ نه اينکه افرادي عدالت‌خواه و ظلم‌ستيز و اهل حق و انصاف در عالم پديد آمده اند و دغدغه احقاق حقوق واقعي و از دست رفته مظلومين را دارند و غم و غصه محرومان، خواب از چشمشان ربوده است.

بشر به دليل محدوديت هاي گسترده اي که در زمينه شناخت و گرايش ها دارد، قادر به ارائه مکتب کامل و برنامه جامع براي خوشبختي نيست؛ به همين دليل دانشمندان و بزرگان، معمولاً آراي کاملاً متفاوت و مخالف در يک مسئله ارائه مي دهند. برخي فمينيست‌ها سقط جنين را کاملاً خوب مي‌دانند و تشکيل آن را تأييد مي کنند و برخي نه. عده اي خانواده را خوب مي دانند و تشويق مي کنند و عده اي ديگر کاملاً اساس و ريشه خانواده را انکار مي کنند و از طرفي گاهي همان افرادي که نظر مثبت مي دهند، بعد از مدتي نظر منفي مي دهند. و اينها نتيجه انکار معنويت و حق مطلق است. اين ملاحظه در مورد ساير مکاتب دست ساز بشر نيز وجود دارد. انسان موجودي است مخلوق و داراي خالق و مالک از يک سو و دين در همه عرصه هاي فردي و جمعي حضوري پررنگ دارد. از سوي ديگر، انسان علمي محدود و ناقص نسبت به خود و کل جهان دارد. از جانب سوم، بايد در نگاهش به جهان و عمل به امور مختلف مطيع و تابع هستي آفرين باشد و آزادي مطلق ندارد، بنابراين وضع قانون و استراتژي در مورد نيمي از مخلوقات انساني (زنان) بلکه همه آنها در اندازه بشر نيست. از نگاه ديني، عامل فرودستي زنان و ستم چه به اين قشر و چه موجودات ديگر، جهل و هواي نفس بشر مختار است. انسان‌ها مادامي که در مسير تعاليم آسماني و خودسازي و کنترل اميال خود قرار نگيرند، همواره به خدا و خود و ديگران ظلم خواهند کرد؛ خواه ديگري مرد باشد يا زن؛ به علاوه تفاوت در خلقت مرد و زن و وظايف آنها به معناي ظلم به يکي و برتري ديگري نيست. تناسب و هم پوشاني حقوق و وظايف مرد و زن اقتضا مي کند که هر يک در مدار وجودي خود حرکت کنند و صفات مردانه و زنانه، آنجا که ريشه در طبيعت و روان هر يک از دو جنس دارد، هيچکدام منفي نيستند، بلکه زماني به شکل منفي در خواهند آمد که نابجا و خارج از ضوابط الهي به کار برده شوند. البته مردان در طول تاريخ به دليل برخورداري از قدرت بدني و اقتصادي و سياسي بالاتر، ستم بيشتر و فراگيرتري داشته اند؛ اما اين همه ناشي از عدم بندگي بشر نسبت به حق است نه مرد بودن يا زن بودن.

فمينيست ها مدام بر حقوق زنان تأکيد مي کنند، اما سخني از تکليف و وظايف آنان به ميان نمي آورند. اين در حالي است که در علم حقوق روشن است که هر حقّي، تکليفي نيز به همراه دارد. ممکن نيست انسان داراي حقي باشد، اما به ازاي آن تکليفي را به عهده نگيرد. به علاوه فمينيسم درباره ستم زنان به مردان که کم و بيش در طول تاريخ وجود داشته است، سخني نمي گويد و تحليلي به دست نمي دهد.