اعتقاد
اعتقاد نيروى تسكين دهنده و کنترل
کننده فوق انسانى است كه رفتار و زندگى انسان را تحت نظم در می آورد. اعتقادات
حالت آرامش خاطر و اطمينان قلب در انسان به وجود می آورد. شايد همه چيز تحليل رود،
ولى اعتقاد به خدا كه اصل نهائى و مشترک همه اديان است بر جاى خواهد ماند. دین
مكمل طبيعت بشرى است.
اعتقاد رابطه بین بنده با خالقش است و
به هر شکلی می توان این رابطه را تعریف کرد و هر کسی در این باره نظری دارد و اختلاف
در این است که هر کسی که گوشه ای و جزئی از حقیقت را می فهمد، با خود فکر می کند
که تمامی حقیقت را یافته است. مثال این مثال آن مورچه ای است که بر کاغذی می رود و
کاغذ را می بیند که سیاه می شود و روی آن نقشی بوجود می آید، سر قلم را می بیند و
شادمان با خود می گوید که راز این نقش را یافتم که این کار قلم می کند. پس مورچه
ای دیگر که چشمانی بزرگتر و دید بیشتر دارد بیاید و به آن مورچه اولی گوید که غلط
کردی، که من این قلم مسخر می بینم و بالاتر از قلم چیزیست که این نقاشی او می کند و
خوشحال با خود می گوید که این نقش کار انگشت است نه قلم، غافل از اینکه انگشت نیز
خود مسخر دست است و دست خود مسخر تن است و تن خود مسخر عقل است و عقل خود مسخر دل
است و دل خود.... و این مربوط به تفاوت شعاع
فهم و نظرگاه ما انسانهاست.
از نظرگاه است ای مغز وجود اختلاف مؤمن و گبر و جهود
در کف هر یک اگر شمعی بدی اختلاف از گفتشان بیرون شدی
تنها خداوند واحد و یکتاست و غیر او متعدد و
متکثرند. تنها اوست که در ذات، صفات و افعالش یگانه است. خداوند انسانها را در دانش و خواست و اراده متفاوت آفریده است، هر
یک را عقلی داده که با آن می اندیشند و اراده و خواستی را ارزانی داشته که اقدامی
خاصی را صورت می دهد و چیزی را به چیزی دیگر ترجیح می دهد. و خصلتها، تواناییها
و استعدادهای مختلفی را عطا نموده که بر اساس آنها نوع بینش و روش زندگی خویش را
انتخاب می کنند.
{ مَنْ عَمِلَ صَالِحًا فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ أَسَاء
فَعَلَیْهَا وَمَا رَبُّکَ بِظَلَّامٍ
لِّلْعَبِید- فصلت46: هر کس کاری شایسته پیشه کند به سود خود اوست و هر کس کاری بد در پیش گیرد به زیان خود اوست
و پروردگار تو در حق بندگان خود ستمکار نیست.
{وَقُلِ الْحَقُّ مِن رَّبِّکُمْ فَمَن شَاء
فَلْیُؤْمِن وَمَن شَاء فَلْیَکْفُرْ -کهف:
29 : و بگو حق از سوی پروردگارتان آمده است، پس هر کس بخواهد ایمان آورد و هر که بخواهد انکار کند}
{ بَلَى مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِندَ رَبِّهِ وَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ - بقره112: (
بهشت و سعادت وخوشبختی اخروی در انحصار عقیده و گروه خاصی نیست) آری هر کس خالصانه
رو به خدا کند و نیکوکار باشد، پاداش او در پیش خدایش محفوظ است و هیچ خوف و
اندوهی بر او نیست}
{يا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُم
مِّن ذَکَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاکُم شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ
أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ- حجرات13: اى مردم
ما شما را از مرد و زنى آفریدیم و شما را ملت ملت و قبیله قبیله گردانیدیم تا با یکدیگر شناسایى متقابل حاصل کنید. در
حقیقت ارجمندترین شما نزد خدا پرهیزکارترین شماست
بىتردید خداوند داناى آگاه است}
خداوند به انسانها اراده و اختیار و توان
داده تا نوع زندگی و سرانجام خویش را خود تعیین کنند و به هیچوجه آنان را مجبور ننموده تا
دین معینی را بپذیرند و به آن ایمان بیاورند. آنها
را آزاد گذاشته ، اسباب و استعداد و اراده را به ایشان ارزانی داشته، پیامبرانی را فرستاده و کتابهایی
را نازل نموده تا آنان را برای حسن استفاده از آزادی و
انتخاب درست یاری دهند. خداوند اینگونه آنها را آفریده است.
{ولَوْ شَاء رَبُّکَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً
وَاحِدَةً وَلاَ یَزَالُونَ مُخْتَلِفِینَ *
إِلاَّ مَن رَّحِمَ رَبُّکَ وَلِذَلِکَ خَلَقَهُمْ - هود118و119: (ای پیامبر و ای
انسانها) اگر پروردگار تو مىخواست قطعا همه مردم را امت واحدى قرار مىداد، در
حالى که پیوسته در اختلافند مگر کسانى که پروردگار تو به آنان رحم کرده و براى همین آنان را آفریده است.
{وَلَوْ شَاء رَبُّکَ لآمَنَ مَن فِی الأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعًا
أَفَأَنتَ تُکْرِهُ النَّاسَ
حَتَّى یَکُونُواْ مُؤْمِنِين- 99یونس : چنانچه پروردگارت می خواست تمامی کسانی که بر روی زمین
زندگی می کنند همه ایمان می آوردند، مگر تو می خواهی مردم
را با زور و اکراه مجبور کنی که ایمان بیاورند؟}
{قَالَ یَا قَوْمِ أَرَأَیْتُمْ إِن کُنتُ عَلَى
بَیِّنَةٍ مِّن رَّبِّیَ وَآتَانِی رَحْمَةً
مِّنْ عِندِهِ فَعُمِّیَتْ عَلَیْکُمْ أَنُلْزِمُکُمُوهَا وَأَنتُمْ لَهَا کَارِهُون: گفت اى قوم من فکر می
کنید اگر از طرف پروردگارم حجتى روشن
داشته باشم و مرا از جانب خود رحمتى بخشیده -که بر شما پوشیده است- مگر قرار است
شما را در حالى که از آن بدتان می آید به پذیرشش وادار کنیم؟- هود 28}
مگر می خواهم شما را با زور در مسیر هدایت قرار
بدهم؟ نه به هیچوجه! شما آزادید هر نوع زندگی
را (مشروط به اینکه به آزادی و زندگی دیگران زیان نرسانید) برای خود انتخاب کنید :
{قُلْ یَا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءکُمُ
الْحَقُّ مِن رَّبِّکُمْ فَمَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا
یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا یَضِلُّ عَلَیْهَا وَمَا أَنَاْ عَلَیْکُم بِوَکِیلٍ _ یونس 108: بگو اى مردم حق از جانب
پروردگارتان براى شما آمده است پس هر که هدایت یابد جز این نیست که به سود خودش هدایت یافته است و هر کس گمراه گردد جز این نیست که به زیان خودش
گمراه مىشود و من بر شما نگهبان و وکیل نیستم}
جنگ توده های مردم جنگ بر سر دقایق الفاظ و راه
نیافتن به معناست. اگر زبان مشترکی بجوییم اختلافها نیز آسان می شود. حکایت ما
حکایت آن سه نفر عرب و فارس و ترک است که دیناری پیدا کردند و خواستند با آن چیزی
بخرند، عرب گفت من عنب می خواهم، فارس گفت من انگور و ترک گفت من اُزم. در این
اختلاف با هم درگیر جنگ شدند با اینکه هر سه یک چیز می خواستند و فقط از زبان هم و
اسرار نامها غافل بودند. (عنب و ازم همان انگور است) :
مشت بر هم
می زدند از ابلهی پر بدند از جهل و از
دانش تهی
صاحب سری
عزیزی صد زبان گر بدی آنجا بدادی
صلحشان
روم 22
باید به نزد پیری زبان شناس رفت تا اختلافها
را حل کند :
نسا59
متحد
جانهای مردان خداست جان گرگان و سگان
از هم جداست
البته اختلافات طبیعی است و آن به استقلال اندیشه و
افکار انسانها بر می گردد، سخن ما بر این است که باید شهامت مواجهه با حقیقت و
آیات روشن الهی را داشته باشیم، چون پذیرش حقیقت در نگاه اول سخت گران است هر چند
آرامش پس از آن بس شیرین است. لذا، ناگفته پیداست باید پیروان
اعتقادات مختلف همواره پذیرای این باشند که در مواجهه با اعتقادات صاف تر عقاید
خود را صافی کنند. این قانون طبیعی سیر در مسیر تکامل است و کسی نمی تواند منکر آن
باشد. همه آفریده ها یک حرکت تکاملی از خامی به پختگی دارند، مانند میوه خامی که
باید نرم و شیرین و پخته شود. مگر می شود انسان از این قایده مستثنی باشد!
دین خدا دین واحدی است و آئین
توحید و یکتا پرستی است، و این دین تدریجاً و به شکلی حکیمانه توسط
پروردگار عالم برای بشر خاکی فرستاده شده است تا نهایتاً در دین مبین اسلام شکل
کامل و تمام به خود گرفته است. عقیده اسلامی و اصول آن برای هر جامعه ای که بخواهد
استوار و ماندگار بماند، پایه ای مستحکم است و برپایی هر گونه اجتماعی چنانچه بر
اساس عقیده و آرمان نباشد مانند ساختن ساختمانی بر روی ریگ و خاکستر است، و دیر یا
زود از هم می پاشد. بدتر از همه آن است که جامعه ای بنام اسلام و بر اساس آرمانهای
غیر اسلامی بنا شود و بناحق بر آن نام اسلام نهاده شود. این کار مانند خیانت در بکارگیری
مصالح ساختمانی است و چندان طول نخواهد کشید که بر سر ساکنانش فروخواهد ریخت.
اعتقاد اسلامی در ایمان به خداوند
یکتا، ملائک، کتابهای آسمانی، پیامبران و روز آخرت ظهور پیدا می کند :
{آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِن رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ كَلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَمَلاَئِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِن رُسُلِهِ وَقَالُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا غُفْرَانَكَ رَبَّنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ - بقره
285 : پيامبرخدا بدانچه از جانب پروردگارش بر او نازل شده است ايمان آورده است، و مومنان همگي به خدا و فرشتگان و كتابها و فرستادگانش ايمان آورده اند و گفتند: ميان هيچ يك از فرستادگانش فرق نميگذاريم و گفتند: شنيديم و گردن نهاديم، پروردگارا، آمرزش تو را خواستاريم و فرجام به سوي تو است.}
{كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيَما اخْتَلَفُوا فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ بَغْياً بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللّهُ الَّذِينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللّهُ يَهْدِي مَن يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ _ بقره 213 : و همه
مردم بر دین واحدی (اسلام) بودند (از از آدم تا نوح که ده قرن بود و مردم در این
ده قرن بر دین حق پایدار بودند) پس (چون با هم اختلاف کردند و به دو شاخه کفر و
ایمان تقسیم شدند) خداوند پیامبران مژده آور (به ایمان) و بیم دهنده (از فساد) را
برانگیخت تا با کتاب حق میان مردم در آنچه با هم اختلاف داشتند (از عقاید و بندگی
خدای یکتا و امور غیبی و حسن و قبح اعمال) داوری کنند.
و عقیده اسلامی بر میراث همه پیامبران
خداوند پایه ریزی شده است، لا نفرق بین احد من رسله. کما اینکه می بینیم که قرآن
پیامبران و پیروان سایر امتها را نیز مسلمان و بر دین اسلام معرفی می کند.
«مَا
كَانَ إِبْرَ هِيمُ يَهُودِيًّا وَلاَ نَصْرَانِيًّا وَلَـكِن كَانَ حَنِيفًا
مُّسْلِمًا» (آل عمران ، 67). گوهر اديان الهى مشتمل بر معارفى بنيادى است كه ناظر به سعادت انسان و
نيازهاى فطرى و ثابت اوست؛ مثلا دين از انسان خواسته است كه از خداوند و پيامبرانش
اطاعت كنند و به اصول اخلاقى ثابت مثل نوع دوستى، عدالت پايبند باشند. اديان الهى
براى تعالى روح انسانى و برقرارى عدالت نازل شده اند و اين معارف و
اصول نيز به هيچ وجه با گذشت زمان تغيير نمى كند. مگر بشر چندگونه فطرت و سرشت و
طبيعت مى تواند داشته باشد؟ تغيير زمان و نيازهاى جديد و غير ثابت انسان، تغيير
برخى احكام و فروع، يا تكميل آن ها را مى طلبد ولى لازمه آن تغيير و تكامل شريعت
است؛ نه دين. از نظر قرآن دين خدا از آدم تا خاتم يكى است ، همه پيامبران اعم از
پيامبران صاحب شريعت و پيامبران غير صاحب شريعت به يك مكتب دعوت مى كرده اند .
اصول مكتب انبياء كه دين ناميده مى شود ، يكى بوده است. تفاوت پيامبران با نوابغ و
فلاسفه بزرگ اين است كه فلاسفه هر كدام مكتب مخصوص به خود داشته اند، از اين رو
هميشه در جهان فلسفه ها وجود داشته نه فلسفه؛ ولى پيامبران الهى هميشه مؤيد و
مصدّق يكديگر بوده اند و يكديگر را نفى نكرده اند، هر كدام از پيامبران اگر در
محيط و زمان پيامبر ديگر مى بود مانند او قانون و دستورالعمل مى آورد. از اینجا مى
توان به راز ختم نبوت به دست پيامبر اسلام پى برد زيرا انسان بعد از طى مراحل
مختلف ، قابليت دريافت برنامه كلى هدايت خود را پيدا مى كند و از اين مرحله به بعد
انسان با رشد و تكامل عقلانى خود مى تواند با اتكا به كتاب مرجع خداوند تبارک و
سنت و رهنمودهای نبوی طى طريق نمايد. و بشارت به ظهور پيامبر پسين (اسمه احمد)در
کتب آسمانی پیشین، دلیلی محکم بر این ادعاست.
«فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا
فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِى فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا» (روم ، 30)
اسلام به عنوان دین واحد خداوند عالم،
ریشه های تاریخی کهن و نخستین دارد، فقط حکمت خداوند اینگونه ایجاب کرده است که
تکامل آن به شکل تدریجی و متناسب با ظرفیت عقلی و رشد فکری و شرایط فرهنگی و
تاریخی بشر شکل بگیرد. در قـرآن «اسلام» به تماميت دينی که خداوند در طول تاريخ از
طريق انبياء به انسان ارائه داده است، اطلاق می شود. يعنی اسلام شامل دين موسی و
عيسی و محمد و ساير پيامبران همه می شود. اسلام به
عنوان دین واحد بشر و مورد رضایت خالق بشریت یک فرآیند و پروسۀ تدریجی است که در هر دوره از زندگی بشر، متناسب
با ظرفیت فکری وی فرستاده شده است. چون کودکی که برای رسیدن به کمال ناگزیر از طی
مراحل ابتدایی، متوسطه و عالی است تا به مقام اندیشمندی و بهره دهی برسد. بشر نیز در
تعليمات انبياء مانند يك دانش آموز بوده كه او را از كلاس اول تا آخرين كلاس بالا
برده اند. بنابراین لازم است پیروان سایر ادیان در مواجهه با اسلام با آغوش باز از
آن استقبال کنند چرا که اسلام محمدی تأئید کننده اسلامهای قبل از خود است و در طول
آنها قرار می گیرد. و نظریه پردازان و صاحبان اندیشه های ناب و خیر خواهانۀ بشری
نیز در طول تاریخ همواره از آبشخور اسلام تاریخی و پروسسی و هدایتهای الهی تغذیه
می کرده اند و ابتدا هدایتهای الهی را شناخته، سپس نظریات جدید خود را ارائه کرده
اند. و پایه های فکری آنها بر روی هدایتهای الهی بنیاد گردیده است و ریشه در آن
دارد.
صبح خیزی و سلامت طلبی چون حافظ هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم
بنابراین پذیرفتن این مسئله که فهم هاي
بشري از يك دین و اعتقاد واحد، در بطن هم اند و در طول يكديگر قرار گرفته اند و
تدريجاً تكامل يافته اند و به حقيقت "تقرب" بيشتري يافته اند، ما را در
جهت نزديك شدن هر چه بيشتر به حقيقت اسلام یاری خواهد کرد. سیستم خداوند اخلاص
شناس است، قد افلح من تزکی (رستگار شد هر که پاکی ورزید) این سیتم قوم شناس، رنگ
شناس، حزب شناس و لغت شناس نیست. تکثر و تعدد نژادی، زبانی، دینی، فرهنگی و حزبی،
اسلام بر روی تمامی این تعدد و تکثرها مهر تأیید نهاده و می نهد، دین خالص خداوند
به انسان می گوید : تو در میدان هستی تنها نیستی، تو
نباید خود را آفریدگاری که شریک و همسانی و مثل و مانند ندارد، گمان ببری! زیرا
دیگرانی هم هستند که در هستی و زندگی با تو شریکند، انسانها لازم است به این
حقیقت معرفت پیدا کنند و بدانند که جهان هستی جهانی متکثر و متعدد است. خداوند مردم را بر ادیان گوناگون آفریده است. بر
این اساس تفاهم و زندگی مسالمت آمیز پیروان ادیان با یکدیگر ضرورت حیاتی دارد، نباید
هیچکس را به دست برداشتن از دین خود و گردن نهادن به دینی دیگر ناچار کرد. زیرا که
خداوند می فرماید.
{لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ
الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ
اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىَ لاَ
انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ- بقره256: در دین هیچ اجبارى نیست، چراکه راه از بیراهه بخوبى
متمایز و معلوم شده است، پس هر کس به طاغوت کفر ورزد و
به خدا ایمان آورد به یقین به دستاویزى استوار که آن را گسستن نیست چنگ زده است و خداوند شنواى داناست}
به همین خاطر باید با پیروان اعتقادات مخالف از در تسامح وارد گردید، اجبارشان به پیروی
از دین اسلام به هیچوجه روا نیست، همچنان که ما به هیچکس اجازه نمی دهیم که ما را
به دست برداشتن از دین خود ناچار نماید و از اطاعت و عبادت خداوند خویش بازدارد، و هیچکس را حق
دخالت در دین دیگران نیست. این تعدد و تکثر دینی از
همان دوران وجود مسلمانان در مکه و پس از آن در مدینه مورد احترام بوده است.
اسلام همان تسليم است و دين اسلام همان دين تسليم
است، ولى حقيقت تسليم در هر زمانى شكلى داشته و در اين زمان شكل آن همان دين
گرانمايه اى است كه به دست حضرت خاتم الانبياء ظهور يافته است و قهراً كلمه اسلام
بر آن منطبق مى گردد و بس. «شريعت و منهاجی» که هر يک از انبياء ارائه داده اند
(يعـنی: رويه، مـنـش، سـبک زندگی و آئينی که هـر يک از آنها ارائه داده اند) در
«صراط مـستقيم» خلاصه می شود. «صراط» در لغت به معنی: راه پهن و دراز است. و در اصطلاح
به «رويه، منش، مشی، رفتار و عملکرد» اطلاق می شود. «مستقيم» اسم فاعـل ازمصدر استقامه
است. استقامت از جمله به معنی: متوسط، ميانه، متعادل و متوازن دويدن يا کاری را
انجام دادن يا بودن است. «صراط مستقيم» روی هم رفـته به معنی : « رويه و خط مـشی
ميانه، متعادل، متوازن، بيانبينی و مـيانه» است. يعنی مثـلاً : نه ستم کردن نه
سـتم پذيرفـتن؛ نه در عـيـش و نوش و ريخت و پاش و نه در تنگدستی زندگی کردن. رويه
و آئين اسلامی در همه امور(سياسی، اجتماعی، اقـتصادی، فرهنگی، خوراکی، پوشش
وغـيره) وضعـيت بينابينی، ميانه روانه، متعادل، متعارف و متوازن است.