فمينيسم و بیراهه تشابه زن و مرد
فمينيسم و بیراهه تشابه زن و مرد
فمينيست ها مدافع تساوي زن و مرد در همه زمينه ها هستند، اما مطالعات علمي مانند فيزيولوژي و روانشناسي نشان ميدهد که تفاوتهاي بسياري در جسم و جان زن و مرد وجود دارد که کارکردهاي آن دو را از هم متمايز مي کند. حرکت برخلاف جريان طبيعت و فطرت انسانها محکوم به شکست است. نياز زن به عشق مادري و همسرداري که از درون او سرچشمه مي گيرد بدون پاسخ مي ماند. علاوه بر اينکه افزايش فشار کار اقتصادي و رقابت با مردان، بيماريهايي را براي زنان به ارمغان مي آورد. اگر در گذشته مردان به زنان ستم ميکردند، امروز زنان به نام دفاع از خود به خود ستم مي کنند. زن پيشرفته امروزي خسته از کار بيرون و از تنهايي و از نگاه به او به عنوان زن نه انسان، بيش از گذشته تحت ستم قرار دارد. فمينيسم امروزه زن را با تشبه به مردان از زن بودن بيگانه و از انسانيت خویش دور ساخته است. زن گرایى افراطى، باعث تضییع حقوق اساسى زن است. زن گرایان به بهانه احیاى حقوق زن ازهویت و ارزش زن کاستند. بدیهى است که زن گرایى هدایت نشده جز این، نتیجهاى ندارد. گرچه این تفکر عکسالعمل طبیعى نادیده گرفته شدن زن و حقوق او در تاریخ است ولى چاره درد را نباید در فمینیسم جویا شد.
يل ديگر اين جنبش افراطي، موضع¬گيري بسياري از متفکران و فلاسفه غربي در برابر زن می باشد. از افلاطون فيلسوف مشهور يوناني گرفته که در تعدادي از کتابها و گفتوگوهايش زن را با بندگان و بدان و بيخردان و بيماران به تصوير کشيده تا فلاسفه معاصر مانند دکارت که در جريان فلسفه دوسويه اش که بر عقل و ماده تکيه مي کند، عقل را به مرد و ماده را به زن مربوط می داند.
کانت يکي از پدران فلسفه غرب، زن را در تمامي زمينه ها و قدرت هاي عقلي ضعيف ميپندارند، همچنين فيلسوف انقلاب فرانسه (ژان ژاک روسو) مي گويد: زن تنها براي مسايل جنسي و توليد مثل آفريده شد. فرويد يهودي پيشگام مکتب تحليل روان شناسانه نيز ديدگاه مشهوري در مورد زن دارد و در آن از زن به عنوان جنس ناقص ياد می کند که نمي تواند به پايه مرد برسد يا حتي به او نزديک شود.
اين موضعگيري سنتي ديني که از تحريف عهد قديم و جديد برخاسته بود و نيز موضعگيري اين متفکران و فلاسفه، دو عامل اصلي پیدایش اين جنبش به شمار مي روند.
داعيان فمنيسم، اين افکار را زمينه¬اي براي گسترش فرهنگ ضد زن دانستند که مفاهيم، ارزشها و مباني حرکت فمنيسم غربي را تشکيل داد سپس تلاش کردند اين حرکت را جهاني کنند.
در کنار ايرادات بسياري که بر جنبش زنان وارد است، بايد منصفانه گفت که مردان عالم از ابتدا تاکنون با ستم هايي که بر قشر زنان کرده اند چه جاهلانه و چه از روي علم، سهمي مؤثر در پيدايش اين حرکات افراطي دارند، چرا که هر تفريطي، افراطي را به دنبال دارد و برعکس. عکسالعمل برخوردهاي خشن با زن در طول تاريخ، اعم از زنده به گور کردن دختران، مال دانستن زن و خريد و فروش آن، استفاده از زور و قدرت و ثروت عليه او و ندادن حقوق اوليه آنها مثل حق مالکيت اقتصادي يا حق رأي در امور اجتماعي و سياسي، همه و همه، موجب پيدايش اين حرکتهاي تند و غلط و خشن از سوي ديگر شده است.
فمينيسم به جاي اينکه عامل اصلي تبعيض ها يعني صفات ضد اخلاقي و جهل را هدف قرار دهد، آدرس غلط ديگري به بشر ارائه داده است. اسلام از اساس با اين نوع نگاه به زن و مرد مخالف است و آن دو را مکمل و پوشاننده هم مي داند و اگر مانعي در اين مسير وجود دارد، سعي در برداشتن آن مي کند. در روابط اجتماعي بين مرد و زن بايد بر اخلاق و نوع دوستي و پيوند اخوّت و مهرباني تأکيد کرد و دشمني ها را زدود.
آزادي سقط جنين و عدم تمکين نسبت به شوهر و کنترل زن بر بدن خويش از شعارهاي اصلي فمينيستهاست. با این دیدگاه خانواده ها از هم می پاشد، آمار طلاق فزوني می گيرد، خانواده ها بدون سرپرست می شوند، همسر آزاري زيادتر می شود، بچه هاي خياباني و نامشروع فزونی می گیرد، فرزندان از کنترل والدين خارج و از فضاي گرم خانواده محروم می گردند، و بدین ترتیب زندگي هاي فردي، همجنسبازي بين مردان و زنان به طور جداگانه، تن ندادن به نظام ازدواج، خانه و بچه داري، رواج روزافزون فحشا و انحرافات جنسي و... دامنگير جوامع بشري شده است. وقتي روابط جنسي آزاد شد سن ازدواج زن و مرد بالا رفت و کسي حاضر به ازدواج و محدود کردن ارتباطات خود نشد تا جايي که متوسط سن در جوامع پيشرفته بالا و بالاتر رفت و دولت ها به فکر تشويق ازدواج و دادن امتياز و وارد کردن جوان و سياست هاي ديگر افتادند.
زنان فهيم مي دانند که جداي از مباحث نظري و علمي، نهضت زنان و کشاندن آنها به عرصه خارج از خانه، از جمله سياست هاي سياستمداران و سرمايهداران و افرادي است که فقط به اندام زن توجه دارند نه به انسان بودن و بعد روحي زنان. اين عده به دنبال نيروي کار ارزان و بيسروصدا و پرحوصله، سپردن پست هاي دم دستي، فروشنده و منشي و عامل جلب مشتري و سرگرمي صاحب کار، عامل تبليغات و هوادار انبوه سياسي و حزبي و رأي ارزان هستند؛ نه اينکه افرادي عدالتخواه و ظلمستيز و اهل حق و انصاف در عالم پديد آمده اند و دغدغه احقاق حقوق واقعي و از دست رفته مظلومين را دارند و غم و غصه محرومان، خواب از چشمشان ربوده است.
بشر به دليل محدوديت هاي گسترده اي که در زمينه شناخت و گرايش ها دارد، قادر به ارائه مکتب کامل و برنامه جامع براي خوشبختي نيست؛ به همين دليل دانشمندان و بزرگان، معمولاً آراي کاملاً متفاوت و مخالف در يک مسئله ارائه مي دهند. برخي فمينيستها سقط جنين را کاملاً خوب ميدانند و تشکيل آن را تأييد مي کنند و برخي نه. عده اي خانواده را خوب مي دانند و تشويق مي کنند و عده اي ديگر کاملاً اساس و ريشه خانواده را انکار مي کنند و از طرفي گاهي همان افرادي که نظر مثبت مي دهند، بعد از مدتي نظر منفي مي دهند. و اينها نتيجه انکار معنويت و حق مطلق است. اين ملاحظه در مورد ساير مکاتب دست ساز بشر نيز وجود دارد. انسان موجودي است مخلوق و داراي خالق و مالک از يک سو و دين در همه عرصه هاي فردي و جمعي حضوري پررنگ دارد. از سوي ديگر، انسان علمي محدود و ناقص نسبت به خود و کل جهان دارد. از جانب سوم، بايد در نگاهش به جهان و عمل به امور مختلف مطيع و تابع هستي آفرين باشد و آزادي مطلق ندارد، بنابراين وضع قانون و استراتژي در مورد نيمي از مخلوقات انساني (زنان) بلکه همه آنها در اندازه بشر نيست. از نگاه ديني، عامل فرودستي زنان و ستم چه به اين قشر و چه موجودات ديگر، جهل و هواي نفس بشر مختار است. انسانها مادامي که در مسير تعاليم آسماني و خودسازي و کنترل اميال خود قرار نگيرند، همواره به خدا و خود و ديگران ظلم خواهند کرد؛ خواه ديگري مرد باشد يا زن؛ به علاوه تفاوت در خلقت مرد و زن و وظايف آنها به معناي ظلم به يکي و برتري ديگري نيست. تناسب و هم پوشاني حقوق و وظايف مرد و زن اقتضا مي کند که هر يک در مدار وجودي خود حرکت کنند و صفات مردانه و زنانه، آنجا که ريشه در طبيعت و روان هر يک از دو جنس دارد، هيچکدام منفي نيستند، بلکه زماني به شکل منفي در خواهند آمد که نابجا و خارج از ضوابط الهي به کار برده شوند. البته مردان در طول تاريخ به دليل برخورداري از قدرت بدني و اقتصادي و سياسي بالاتر، ستم بيشتر و فراگيرتري داشته اند؛ اما اين همه ناشي از عدم بندگي بشر نسبت به حق است نه مرد بودن يا زن بودن.
فمينيست ها مدام بر حقوق زنان تأکيد مي کنند، اما سخني از تکليف و وظايف آنان به ميان نمي آورند. اين در حالي است که در علم حقوق روشن است که هر حقّي، تکليفي نيز به همراه دارد. ممکن نيست انسان داراي حقي باشد، اما به ازاي آن تکليفي را به عهده نگيرد. به علاوه فمينيسم درباره ستم زنان به مردان که کم و بيش در طول تاريخ وجود داشته است، سخني نمي گويد و تحليلي به دست نمي دهد.