فلسفه تعدد زوجات در اسلام

فلسفه تعدد زوجات در اسلام

1- رعایت محدودیت؛ اسلام گستره چند همسری را محدود ساخته و تا چهار نفر تقلیل داده است. قرآن مجید در این باره می فرماید: «فَانکِحُوا مَا طَابَ لَکُم مِنَ النِّسَاءِ مَثنََی و ثُلَاثَ و رُبَاع...»؛ «با زنان پاکیزه ازدواج کنید، دو یا سه یا چهار همسر...».

2- رعایت عدالت؛ قرآن مجید در رعایت اصل عدالت در رابطه بین همسران می فرماید: «فَاِن خِفتُم اَلَّا تَعدِلُوا فَوَاحِدَةً»؛ «اگر بیم دارید که به عدالت رفتار نکنید، پس تنها یک همسر انتخاب کنید».

3- تأمین مالی؛ از دیدگاه اسلام نفقه زوجه به عهده مرد است؛ از این رو کسی که نمی تواند نیازمندی های همسران متعدد را تأمین کند، نباید به چند همسری روی آورد.

4-تأمین عاطفی و جنسی، چراکه هر مردی که چند زن بگیرد ولی نتواند با آنها نزدیکی کند و یکی از همسرانش مرتکب زنا شود، گناه این کار بر گردن اوست. به همین خاطر پیامبر می فرمود : خدایا شهوتم نسبت به زنانم کم شده است. خطاب آمد که آش گندم بخور.

جواز تعدد زوجات با این که در بعضى موارد یک ضرورت اجتماعى است و از احکام مسلم اسلام محسوب مى‏شود، اما گاهی مسئله تعدد زوج در یک خانه موجب کینه و دشمنی می شود اما این اشکال بر افراد وارد است که دشمنی می ورزند، نه بر اسلام و تعالیمش، زیرا تعدد زوجات در اسلام یک قاعده نیست، بلکه یک استثنا برای روزهای بحرانی و مبادا و نجات جامعه از فساد فراگیر است. یعنى براى برخى که مشکلاتى پیش آمده و مجبور به ازدواج مجدد هستند، اجازه داده شده است، چنان که براى آن شرطى گذاشته شده و آن اطمینان مرد به این است که مى‏تواند میان زنان به عدالت عمل کند، اما اگر مردانى باشند که بدون توجه به این شرط و بدون توجه به سعادت خود و خانواده و فرزندان، در پى ازدواج مجدد باشند ازدواج دوم روا نیست، اسلام با این افراد کارى ندارد و ازدواج بیش از یک زن را به آنها اجازه نمى‏دهد.

چرا زنان و مردان در دیه و ارث و شهادت و مدیریت خانه مشابه نیستند

چرا زنان و مردان در دیه و ارث و شهادت و مدیریت خانه مشابه نیستند


بدان که تبعیضی بین زن و مرد در حقوق نیست، امّا با توجه به خصوصیات و وظایفى كه بر عهده مرد و زن نهاده شده، تفاوت‌هایی در حقوق بین زن و مرد احساس مى‏شود. این تفاوت‏ها به لحاظ خلقتى كه زن و مرد دارند، تنظیم شده و تشریع احكام مطابق با تكوین و آفرینش آن دو است. تفاوت غیر از تبعیض است. تفاوت‏ها بر اساس ویژگى‏ها و استعدادها تنظیم مى‏شود و تبعیض بى عدالتى است، اما تفاوت در ویژگى‏ها بر اساس حكمت تنظیم شده تا هر یك وظایف خاصى را بر عهده گرفته و مكمل یكدیگر باشند. بنابر این بر اساس حكمت الهى بین زن و مرد تناسب وجود دارد و تفاوت‏ها به خاطر ایجاد تناسب بین آن دو است، نه نقص و كمال. تفاوت نه بر منزلت مرد مى‏افزاید و نه از مقام زن مى‏كاهد. تفاوت مرد و زن به خلقت آنان و نقشی که هر یک در نظام خانواده دارند، بر مى‏گردد. قانون خلقت خواسته است با این تفاوت‏ها تناسب بیشترى میان زن و مرد كه براى زندگى مشترك ساخته شده‏اند به وجود آورد. زن براى زن بودن موجودى كامل است و مرد براى مرد بودن موجودى كامل است و هیچ كدام در مرحله خود ناقص نیستند. اسلام میان زن و مرد،‌ برابرى ارزش هاى انسانى را بنیان نهاده که آیات قرآن و احکام دین مبین اسلام به خوبی گویای آن است. ولى از لحاظ وظایف اختصاصی، ‌اسلام براى زن نقش خاصى را قایل است كه با سرشت و طبیعت او سازگار است. اگر برخى مناصب اجتماعی، قضاوت، ریاست و مدیریت خانواده، مردانه به حساب آید، نمایانگر نگرش فروترى نسبت به زنان نیست، بلكه نمایانگر نوعى تقسیم وظایف براى دسترسى بهتر زن و مرد به كمال است. در اسلام هیچ یک از زنان و مردان و قبایل و طوائف و نژادها بر دیگران برتری ندارند، مگر به پرهیزکاری و تقوای الهی.

 « يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ - حجرات 13- ؛ ای مردم، ما شما را از مرد و زنی آفریدیم، و شما را طایفه طایفه گردانیدیم تا با یکدیگر شناسائی متقابل حاصل کنید. در حقیقت ارجمندترین شما نزد خدا پرهیزکارترین شما است.

باید گفت اسلام از آنجایی که کاملترین دین و یا به تعبیر دیگر بی نقص ترین برنامه زندگی ابنای بشر با در نظر گرفتن فلسفه خلقت انسان می باشد و واضع آن، آفریننده جهان و جهانیان و آگاه به اسرار خلقت است، به تقسیم کار در جامعه بین زن و مرد و با توجه به تواناییها و استعدادها پرداخته است. مطابق تعلیمات قرآن، در این تقسیم کار، مسئولیت امرار معاش و مدیریت خانواده بر عهده مرد و امور پرورشی و عاطفی آن بر عهده زن قرار داده شده است. البته باید اشاره کرد که از نظر اسلام هیچ یک از این مسئولیتها نشانه کمال و تقرب به خدا و فخر معنوی نیست.

جامعه بشری یک نظام اندام واره و ارگانیکی است، که هر یک از اعضا و جوارح مسؤلیتی دارد که دیگری آن را ندارد، مانند این که مغز وظیفه‏اش مدیریت و صدور فرمان است. قلب مسئولیتش پمپاژ خون و رساندن اکسیژن به تمامی سلول‏های بدن است. چشم وظیفه دارد از امور مادی عکس برداری کند و آن را به شبکه عصب بسپارد و تارهای عصبی آن را به مغز منتقل کند. همین طور هر یک از اعضا و اندام وظیفه‏ای دارد که با وظایف دیگر اندام‏ها متفاوت است. در اجتماع بشری نیز وضع بدین منوال است، بلکه در کل جهان طبیعت چنین است.


جهان چون چشم و خط و خال و ابروست‏       که هر چیزش به جای خویش نیکوست

برای استمرار حیات اجتماعی می بایست یکی طبیب باشد و دیگری نانوا و سومی کشاورز. انسان‏ها متفاوت آفریده شده‏اند تا مسئولیت‏ها و وظایف بین مردم تقسیم شود. اگر تفاوت نباشد، هلاک می گردند.

اما بعد، هر مجموعه ای اگر دارای سازماندهی و مدیریت باشد، بهتر می تواند به اهداف خود برسد و با صرف هزینه کمتر، نتایج بهتری به دست آوَرَد. با به کارگیری مدیریت، از هرج و مرج و هدر رفتن نیروها و سرمایه های هر مجموعه جلوگیری خواهد شد. مدیر در هر مجموعه با هماهنگ کردن اجزا و برنامه ریزی کارکرد صحیح مجموعه را تضمین می کند و در ضرورت آن تردیدی وجود ندارد. اما نبودن مدیر به هرج و مرج می انجامد و در نهایت از هم فروپاشیدگی مجموعه را در پی دارد. اگر خانواده مدیر نداشته باشد و زن و مرد در اداره امور آن برابر باشند، ناچار باید برای حل اختلاف خود در هر مورد به دادگاه مراجعه کنند، یعنی ریاست فردی خارج از مجموعه را بپذیرند که به آسانی در دسترس نیست. این وضع سبب کُند شدن حل امور خانواده می گردد. در هر جمعی باید توانمندترین، صالح ترین و عالم ترین آنان مسئولیت اداره جمع را به عهده بگیرد. با وجود فرد اصلح، گماردن دیگری بدین مسئولیت صحیح نیست. قرآن در یک اصل کلی می فرماید :

المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر-توبه71- : مردان و زنان مؤمن، بعضی از آنان ولیّ برخی دیگرند که به معروف امر و از منکر نهی می کنند. الرجال قوّامون علی النساء بما فضّل اللّه بعضهم علی بعض و بما انفقوا من اموالهم-نساء35- : مردان سرپرست زنان هستند به خاطر مزیت هایی که خداوند برای بعضی نسبت به بعضی دیگر قرار داده است و به خاطر آنکه از اموال شان برای آنان هزینه می نمایند.

مرد از نظر ویژگی های جسمی و روحی برای مدیریت مناسب تر است و با فطرت و طبیعت او سازگارتر است. زنان دارای لطافت جسمی، حس انقیاد و تسلیم و علاقه بیشتر به خانه هستند. مردان خشن تر، عضلانی و قوی ترند. احساسات مرد مبارزانه و جنگی است. احساسات زن مادرانه است و این احساسات از دوران کودکی در او نمودار می شود. علاقه زن به خانواده و توجه ناآگاهانه او به اهمیت کانون خانوادگی بیش از مرد است. با توجه به مجموعه روحیات برشمرده ـ خواه آنها را نتیجه اوضاع اجتماعی بدانیم یا فطری و طبیعی بشماریم ـ مرد برای تصدی مدیریت خانواده مناسب تر است و اسلام مرد را عهده دار امور خانواده شمرده است. قوّام با قَیّم به یک معنا نیست، زیرا قیّم در باره یتیم و محجور مطرح است. قیّم کسی است که امور یتیمِ صغیر یا کودن و محجور را بر عهده دارد، زیرا آنها از لحاظ عقلی توانایی اداره خود را ندارند و واگذاردن امور به آنها صحیح نیست، پس افراد دارای شرایطی اداره امور زندگی آنان را عهده دار می شوند. اما زن، صغیر و سفیه و محجور نیست که نتواند امور خود را عهده دار گردد. او از همه حقوق انسانی همچون مرد برخوردار است. اطاعت زن از شوهر گرچه لازم و پسندیده است، ولی دستورات مرد فقط در حوزه امور شرعی و چهارچوب اوامر الهی نافذ است و هیچ گاه به زن اجازه داده نشده و موظف نگردیده دستور خلاف شرع شوهر را اطاعت کند.

مدیریت خانواده بر مبنای دین سالاری با مشخصه های زیر تعریف می شود :

1- تنظیم برخوردها، روابط و مناسبات عمومی و خصوصیِ هر یک از زوجین با یکدیگر بر اساس آموزه ها و تعالیم و حقوق تعیین شده دینی بر مقتضای عدالت. 2- رجوع به داوری حَکَم مقبول دینی برای رفع اختلافات و رضایت عملی و قلبی طرفین به نتیجه و رأی آن و تلاش در بهبود روابط بر پایه آن. 3- ایجاد فضایی مناسب برای تربیت دینی و اخلاقی اعضای خانواده.

گرچه مدیریت خانواده به عهده مرد است، ولی نباید هیچ کدام از ویژگی های مردسالاری در آن دیده شود، بلکه باید مطابق اصول دین سالاری باشد. دستور کلی دین به مردان در مورد رفتار با همسر این گونه است : « و عاشِروُهُنّ بمعروفٍ –نساء19- : نیکو و پسندیده با آنان معاشرت کنید» مرد باید بر مبنای موازین انسانی ـ اسلامی با همسرش رفتار پسندیده و شایسته داشته باشد یا پسندیده و شایسته او را طلاق دهد : « فامسکوهن بمعروف أو فارقوهن بمعروف- طلاق2- : به شايستگى نگاهشان داريد يا به شايستگى از آنان جدا شويد.» و رفتار شایسته و پسندیده با ویژگی های دین سالاری سازگار است نه مردسالاری یا زن سالاری، تفرقه، جدایی و دوری از هم صحبتی و مشورت مقدمه اختلاف است. قرآن در سوره آل عمران، آیه 105می فرماید : و لا تکونوا کالّذین تَفَرَّقوا و اختلفوا و ... .

 صحبت رویاروی، صمیمی، بی واسطه و دوستانه خیلی سرنوشت ساز است اما مهم تر آن است که پای بیگانگان حتی اقوام نزدیک که اغلب کاری از آنها ساخته نیست، بلکه به خاطر عواطف تند مشکل زا هم هستند، به میان کشیده نشود. پخش درد دل، خطر رسوایی، بی آبرویی و عمیق تر شدن فاصله را در پی دارد. زن و شوهر باید به هنگام درد دل و انتقاد از طرف دیگر به او بباورانند که درد دل فقط در راستای اصلاح امور و ایجاد همدلی و صمیمیت و استحکام زندگی زناشویی است و به هیچ وجه قصد تخریب، تحقیر و سرزنش ندارند و نمی خواهند بر زخم نمک بپاشند، بلکه می خواهند مرهمی بگذارند تا تسلابخش و بهبوددهنده باشد. در این صورت است که جلسات درد دل و گفتگو، حلاّل مشکلات و رفع کننده کدورت ها و ایجادکننده صلح و سازش و صفا خواهد بود.

در اسلام حق طلاق به مرد داده شده و دلیلش این است که بالاخره یک زندگى جمعى نیاز به مدیر دارد؛ اسلام نیز کسى را که کمتر در مقابل عواطف واحساسات تحت تأثیر قرار مى‏گیرد و از نظر مدیریت جمعى قوى‏تر است، به عنوان مسئول اداره زندگى مشترک معرفى کرده و حتى نفقه و هزینه اداره این زندگى را هم بر او واجب نموده است. در این که نوع مردان از نظر مدیریت و انعطاف‏پذیرى کمتر در برابر احساسات قوى‏تر از خانم‏ها هستند، شکى نیست. دلیل بر این که حقّ طلاق دادن با مرد است، خطابهای قرآن است. در آیات متعدّد مردان را مورد خطاب قرار میدهد و میفرماید: "إنْ طلقتم النساء، إذا طلقّتم النساء، طلقتموهنّ". در این آیات خطاب به مردان است، همان طور که در ازدواج خطاب به مردان است، مثل"اذا نکحتم المؤمنات، فانکحوا ماطاب لکم، فانکحو هن باذن أهلهنّ". از این جا میتوانیم این نتیجه را بگیریم که طبیعتاً حق طلاق از آنِ کسی است که موقع ازدواج، به دنبال آن میرفت و به اصطلاح به خواستگاری زن میرفت. در کلام فقها آمده است: طلاق به دست کسی است که در ابتدای ازدواج دست زن را گرفت (با او ازدواج کرد)". از جهت قانون طبیعت نیز چنین است که از ابتدای خلقت همیشه بر اساس فطرت خدادادی، مردان به دنبال ازدواج با زنان و به خواستگاری آنان میرفتند. به تعبیر دیگر: مردان طالب و زنان مطلوب بودند، از این رو حق طلاق به کسی داده می شود که به دنبال عقد ازدواج رفته است. اصل اولیه در اسلام، حفظ کانون خانواده است، مگر آن که مفسده حفظ آن بیشتر از مصلحت آن باشد، به همین جهت طلاق به عنوان آخرین راه حل که مبغوض نزد خدا است، تشریع شده است. زنان زودتر از مردان رنجور و ناراحت می شوند و صبر و تحمل آنان کمتر از مردان است، اما پس از مدتی رنجوری برطرف می شود. حال اگر حق طلاق به زنان داده می شد، چه بسا فوراً به طلاق رو آورند. همچنین چون ازدواج، حقوق و وظایف مالی و اقتصادی را بر شوهر لازم می کند، جدا شدن و طلاق برای او سخت تر از زنان است، زیرا مهریه را باید پرداخت کند، در حالی که زن گیرنده است و در طلاق هیچ بار مالی بر او تحمیل نشده، بلکه استفاده مالی دارد، بنابراین شرایط طلاق (که در اسلام مبغوض‏ترین حلال دانسته شده) برای مرد سخت و سنگین است و برای زن از نظر مالی و اقتصادی نه تنها سخت نیست، بلکه می تواند مطلوب باشد.

گرچه حق طلاق به صورت یک حق طبیعی برای مرد است، ولی به صورت یک حقّ قراردادی و تفویضی می تواند به زن واگذار شود. در مواردی نیز حاکم شرع می تواند زنی را مطلّقه کند و آن در مواردی است که مرد نه به وظائف زوجیت عمل می کند و نه زن را طلاق می دهد. حاکم شرع زوج را احضار می کند و به او تکلیف می کند که زنش را طلاق دهد. اگر طلاق نداد، حاکم طلاق می دهد. هر کس زنی دارد و او را نمی پوشاند و نفقه وی را نمی پردازد، بر پیشوای مسلمانان لازم است آنها را به وسیله طلاق از یکدیگر جدا کند. بنابراین اسلام در مورد حق طلاق این نظریه را می پذیرد که راه طلاق برای زن باز است.

وظائف مرد به گونه‏اى جدا از وظائف زن مى‏باشد و باعث شده است كه وظیفة اقتصادی او در خانواده و در نتیجه ارزش اقتصادی او بیشتر از زن باشد، نه ارزش انسانى، زیرا ارزش انسانى مرد با ارزش انسانى و معنوى زن یکسان است و برای ارزش انسانی، قیمت و بها تعیین نمی‌شود. از طرفی دیه مرد صرف امور خانواده می‌شود كه بخشی از خانواده زنان هستند. به خصوص اگر توجه داشته باشیم كه در برخی از موارد كه منجر به مرگ می‌شود، مردی در خانواده نیست تا بیشتر بودن دیه به او برسد، بلكه باز به دیگر افراد خانواده و از جمله زن او می‌رسد. دیگر اینکه قتل یک مرد قتل یک شخصیت حقیقی(یک انسان) و هم یک شخصیت حقوقی ( یک دستگاه تولید کننده امکانات اقتصادی یک خانواده ) است، در صورتی که قتل زن تنها قتل یک شخصیت حقیقی است.

شهادت و گواهی دادن در دادگاه یک حق نیست که از زنان سلب شده باشد، بلکه یک تکلیف است و کتمان آن حرام است: «و لا تکتموا الشهاده و من یکتمها فانه آثم قلبه» زنان از روحیه لطیف تر برخوردارند و احساسی‌تر و زود باور هستند؛ بنابراین سریع‌تر مطالبی را قبول می كنند و زودتر تحت تاثیر قرار می‌گیرند و بر همین اساس شهادت می‌دهند. هم‌چنین بر اساس مسئولیت بودن شهادت، اگر شهادت برخی در دادگاه پذیرفته نمی‌شود، یا کمتر پذیرفته می‌شود، گویای سهل‌تر بودن تکلیف و مسئولیت است، نه تضییع حقوق. این یک واقعیت ملموس است که زن اسیر احساسات عاطفی قویتری نسبت به مرد است و تحت تأثیر ترحم یا غلبه خشم یا حب و بغض علیه یکی از طرفین ممکن است کیفیت جریانی را فراموش کند یا واقعی را خلاف گواهی دهد، و شریعت واقع گرای اسلام در آیه 282 سوره بقره با بلاغت بی نظیری به این نکته اشاره کرده است آنجا که می فرماید : تا اگر یکی از آن دو زن راه را گم کرد، دیگری کیفیت و کمیت جریان را به یاد او بیاورد.

نصف شدن ارث زن نسبت به مردان در برخی موارد با توجه به مسئولیت‌های اقتصادی در خانواده و جامعه مانند دادن نفقه ، مهریه ، شركت در جهاد و پرداخت حقوق واجب اجتماعی كه بر عهده مردان نهاده شده، تنظیم شده است و دین اسلام برای ایجاد تعادل میان مسئولیت و حق این احكام را وضع نموده است. طبیعی است كه دین اسلام وقتی مسئولیت مالی بیشتری را بر دوش مردان قرار داده حق بیشتری را نیز در ارث قرار داده تا بین مسئولیت و حق تعادل بر قرار شود. و چون به موضوع مهریه و نفقه(دادن خرج خانواده) نگاه كنیم بخشی از این حقوق (اموال مردان) به زنان برگشت می‌نماید. بنابراین اگر چه در زمان كنونی، زنان نیز غالباً شغل و در‌آمد دارند و خرج خانه را نیز می‌دهند، اما در احكام دین اسلام، در آمدهای زنان اختصاص به خودشان دارند و هیچ تكلیفی در مخارج خانه بر عهده آنان نیست و آنها می‌توانند اموال خود را اصلا خرج خانواده نكنند، ولی بر مردان واجب است كه خرج خانواده را بپردازند. هم چنین بر مردان واجب است که مهر را بدهند و اینکه زنان مطالبه کنند یا نه، مربوط به خودشان است و در هر حال این به عنوان یک حق برایشان محفوظ است. مع الوصف سهم زنان مسلمان از محل ترکه متوفا که فقط نصف سهم مردان است از سهم زنان غربی که خود متعهد هزینه های زندگی هستند، بسیار بیشتر است.

 

مرد و زن، تساوی یا تشابه

مرد و زن، تساوی یا تشابه

خداوند همانگونه که از نظر تشکیلات جسمانی و روحیات درونی زن و مرد را متفاوت آفریده است، وظایف و نقش متفاوتی هم برای آنها در نظر گرفته است. در غیر اینصورت چه حاجتی بود که آنها را از نظر جسمی و جنسی  متفاوت و گاهی متضاد خلق کند. و هدف خلقت زن و مرد را اینگونه بیان می دارد که مرد وظیفه دارد در بیرون از خانه در مبارزه با مشکلات زندگی و دفاع از حریم خانواده، حاجات خانواده را از بیرون خانه بیاورد و به سبب همین مسئولیت مالی و طبیعت سنگین، مرد مدیر خانواده است و در طرف مقابل وظایف داخلی خانه را به زن سپرده تا در پناه عاطفه و احساسات عصبی و فکری خاص خود، و بدان وسیله خانواده در سایه دسترنج بیرونی مرد و تدارک درونی زن، آرام گیرند و فرزندانی سالم و صالح تحویل جامعه اسلامی دهند. به همین خاطر خداوند زنان را مورد خطاب قرار می دهد که : و قرن فی بیوتکن یعنی بی جهت از خانه بیرون نروید که قرارگاه و آرامش شما خانه های شماست. و اگر به ضرورت بیرون شدید رعایت حجاب را بکنید. در غیر اینصورت فرزندان خود را به سوی بی بند و باری دعوت می کنید و نگاه انسانی به زن را به نگاهی ابزاری- جنسی تبدیل می کنید و شخصیت زن را در هم می شکنید و آن وقت خود و خانواده خود اولین قربانیان این برهنگی و فساد جنسی خواهید بود. همچنانکه امروز مردان غربی زنان را به ابزاری برای خاموش کردن شهوت سیری ناپذیر خود، در کوچه و بازار به آسانی رام کرده اند تا هر لحظه بخواهند چون گرگ گرسنه بر آنها حمله ور شوند.

افزایش تولیدات مادی حاصل از مشارکت زنان برای بشر چه فایده ای دارد وقتی دنیا مداری و مادی گرایی، دست تطاول و چپاول به سینه اخلاق و کرامت انسانی بزند. یادمان باشد، تمدن، تنها زاییده اقتصاد برتر نیست، در هنر و ادب و اخلاق هم باید متمدن بود و برتری داشت.

بزرگترین آرزوی یک زن تشکیل کانون گرم خانواده و مادر شدن و داشتن فرزند و تربیت کودک و عاطفه همسری است. زن با مادر شدن و بودن در میان شوهر و فرزندان احساس شخصیت می کند. حتی کار بیرون از خانه توسط زن، بهانه ای برای رسیدن به مرد دلخواه و ایده آل است. زیرا که یگانه آرزوی زن بدست آوردن شوهر و تنظیم خانه و خانواده و پرورش فرزندان و مقام مادری است.

ستر زن یا زوج یا خاک لحد     ستر مردان حفظ خویش از یار بد

خداوند در قرآن کریم می فرماید زن را از مرد آفریده است. به همین خاطر «مردان‌ بر زنان‌ برتری‌ دارند» (بقره‌ /۲/۲۲۸). و مرد مشتاق‌ زن است چون‌ به‌ خودش‌ شوق‌ دارد‌، و چون زن جزئی‌ از مرد‌ بوده است، زن نیز مشتاق‌ مرد است چون‌ مرد‌ وطن‌ و خاستگاه‌ اوست. زن امروز هم بايد ازدواج و مادري و همسرداري کند. مرد امروز هم بايد پدري کند و مديريت خانواده و وظيفه تأمين اقتصادي خانه را انجام دهد. و اين نياز واقعي مرد و زن است و امروز و دیروز نمی شناسد. آری! مرد و زن در بسياري از نقش‌ها و حقوق مشابه هستند و يا مي توانند باشند، اما برخي کارکرد‌ها هم انحصاري هستند و ثابت. سپردن کار هر يک از اين دو قشر به ديگري، شنا کردن برخلاف نظام طبيعت است. يکي لطيف است و ظريف و سرشار از عاطفه و مشتاق به پرورش فرزند و داراي روحية وابستگي، و ديگري قوي است و پرخاشگر و فعال و با تدبر بيشتر و مستقل‌تر و اين دو هيچگاه، تا هميشه تاريخ در جاي يکديگر نبايد و نمي توانند بنشينند.

البته مدیریت مرد در خانواده به معنای دیکتاتوری نیست بلکه پایدارترین مدیریت آن است که بر اساس همکاری و هماهنگی دو جانبه پی ریزی شود. قرآن کریم این تفاهم را با ارشاد حکیمانه چنین بیان می دارد که خوشرویی و خوشرفتاری با زنان را شعار خود سازید و حسن سلوک را در محیط خانواده ادامه دهید. و پیامبر خوشرفتار اسلام می گوید : بهترین شما خوشرفتارترین شما است با خانواده خود..

طبیعی بودن دین

طبیعی بودن دین

جدای از متون وحی شدة دینی بزرگترين دليل بر لزوم طبيعي بودن دین براي انسان عبارت از تجربيات دینی خود انسان است؛ شناختن خدا و نزديك بودن به خدا نوعي رضايت خاطر و حس تسكين و خوشوقتي و پایبندی به انسان مي بخشد. شخصي كه به خدا ايمان دارد، با كمال محبت، نسبت به خدا و انسان رفتار مي نمايد. بامدادان با احساسات محبت آميزي به دنبال كار خويش مي رود و شبانگاهان با قيافه اي بشاش و حالتي كه حاكي از رضايت خاطر وي است، برمي گردد. در صورتي كه اين رضايت را نه ثروت، نه علم و دانش و نه مقام براي شخص نمي تواند حاصل نمايد، بلكه ايمان به خدا اين نيروها را به شخص عطا مي كند.

ایمان به معني ديگر عبارت است از محبت، و محبت در حيات بشر امري طبيعي و اساسي است، زيرا كسي كه از حليه محبت عاري باشد از كمالات دور است و شخص كاملي محسوب نمي شود، زيرا ارزشمندترين صفت در زندگاني، محبت و مهرورزی است.

آدمی را آدمیت لازم است     عود را گر بو نباشد هیزم است

و اما بعد، شكی نيست كه توفيق در زندگي به رشد كامل هر يك از فعاليت هاي فيزيولوژي، عقل، رواني و معنوي ما بستگي دارد. آری امروزه ما همچنان در توسعه و تقويت قدرت مغزي خود مي كوشيم اما كوشش هاي معنوي روح از تكامل باز ايستاده اند و گَرد فراموشی بر نیروهای معنوی نشسته است به همین خاطر امروز ما از ثمرات معنویت محروم مانده ايم. این در حالیست که عشق را منزل بسی والاتر از عقل است. در واقع منشأ بسیاری از اختلالات روحی و روانی ما محصول دخالت ارواح خبیثه نیست، بلکه محصول عدم تعادل و توازن در پرورش روحانی و جسمانی امروزین ما انسانها است، همانطور که عدم تعادل و توازن در پیشرفت علم از یک سو و اخلاق از سوی دیگر دنیای معاصر را به بن بست کشانده است.

دیو با مردم نیامیزد مترس       بل بترس از مردمان دیوسار

اصالت ماده و ناکامی بشر

امروزه شاهد این واقعیت هستیم كه با روشن شدن نقايص انديشه‌ها و مکاتب بشري و آشکار شدن آثار منفي اين تفکرات، بازگشت به دين و معنويات شدت يافته است، فروش کتاب هاي ديني چندين برابر شده است؛ صدها مرکز تحقيقاتي و مطالعاتي درحوزه مطالعات ديني در سراسر جهان و از جمله اروپا و آمريکا ايجاد شده است.

هر كسي كو دور ماند از اصل خويش         باز جويد روزگار وصل خويش

اصالت ماديت و رفاه زدگي، اخلاق را از جامعه بيرون كرده و به دنبال آن ستم ها، تبعيض ها و جنايات گسترش می یابد. با تاكيد بر آزادي مبتني بر انكار اخلاق و دين، آزادي در خدمت خواسته هاي نفساني انسان قرار می گیرد؛ نه در جهت رشد و تعالي انسان.

پل سارتر فیلسوف شهیر غربی كه فردی ملحد است به اين حقيقت اعتراف مي كند كه :

« تا زماني كه آدميان به خداي آسماني باور داشتند، مي توانستند او را خاستگاه آرمان هاي اخلاقي خود بدانند، اما اكنون با ناپديد شدن خداوند از آسمان، وضع به كلي دگرگون شده است. جهان تحت حاكميت يك وجود روحاني نيست؛ بلكه به عكس تحت سلطه نيروهاي كور است... اين جهان، جهاني مرده است. ما در جهاني زندگي نمي كنيم كه حامي ارزش هاي ما باشد. اين جهان در مورد ارزش هاي ما بي تفاوت است».

«هر چه در علم و صنعت پيشرفت مي كنيم، احتياج بشر به معنويات و دين بيشتر و محسوستر مي شود. از فيزيك و فلسفه معاصر تا بيولوژي و پزشكي معاصر... نياز به ارزش‌هاي فكري در كنار امور مادي و جسمي، ارزش‌هاي اخلاقي در كنار امور سياسي و ارزش‌هاي فرهنگي در كنار امور اقتصادي، فزوني يافته است».

این یک واقعیت تجربی است که ادب، احترام، اخلاق و اندیشه پاکیزه از راه الحاد و بی دینی به دست نمی آید. تمدن بدون ایمان رو به نابودی می گذارد، بدیها در هر سو گسترش می یابد و به زودی از بین خواهد رفت. الحاد نوعی خودبینی است که باعث می شود تا انسان خود را خدای بندگان بپندارد. امروز اگر اقتصاد ما مشکل دارد ، چون اقتصاد دانها تعهد ندارند، اگر قضاوت ما مشکل دارد چون قاضیان تعهد ندارند، اگر بچه ها مشکل دارند چون مادران بی اخلاقند و...

طبيعت و دانش درباره حقيقت اسلام گواهي مي دهند

هيچ كس چيزي سراغ ندارد كه خود بخود به وجود آمده باشد. بدون شك براي هر چيز بزرگ و كوچكي، خالقي هست. از اينرو چگونه ممكن است جهان هستي با اين وسعت و عظمت و نظم حيرت انگيز و هدفمند، خالقي نداشته باشد؟

قانون دوم ترموديناميك و اصل آنتروپي ثابت كرده اند كه كائنات ازلي نبوده و سرآغازي دارد كه ما مي توانيم آنرا « پيدايش در وقت معين » توسط پروردگار عالم بناميم.

دانشمندان علوم نجوم تصريح مي كنند كه كهكشانها و اجرام آسماني همواره در حال گسترش و فاصله گرفتن از يكديگر مي باشند. اين زماني توجيه پذير است كه بپذيريم كائنات سرآغازي دارد و ازلی نیست.

ستاره شناسان مي گويند ممكن است تعداد ستارگان آسمان با تمام ماسه هاي سواحل درياها برابر باشند كه بسياري از آنها چندين برابر زمين هستند. خورشيد يكي از آنهاست كه

ادامه نوشته

بی دینی افیون توده هاست

بی دینی افیون توده هاست

این عقیده که دین فریب است بر تمام تعهدات و مسئولیتهایی که انسانها در قبال خود و محیط اطراف خود دارند و مایه و زیربنای نظم و امنیت جامعه هستند، دست ردّ می گذارد. انسان یک موجود سودجو با رفتارهای غیرقابل پیش بینی است و مدیریت انسان بسیار پیچیده و دشوار است. از این نظر هیچ قانون و قراردادی به تنهایی نمی تواند انسان را کنترل کند و ترس از مجازات دنیوی نمی تواند جلوی جنایات او را بگیرد. چون قوانین کیفری و جزائی به تنهایی نمی توانند دروغ، رشوه، و استفاده غیرمشروع از اختیارات و... را ریشه کن کنند. بلکه فقط انگیزه های درونی می تواند از ارتکاب جرائم جلوگیری کند.

این واقعیت برای بشر امروز یک امر یقینی و مسلم شده است که انسان تا به تعهد درونی و خدایی نرسد و خود نخواهد هیچ قانونی نمی تواند جلوی خودخواهی او را بگیرد. و این تعهد فردی فقط در اعتقاد به آخرت و ثواب و عقاب اخروی وجود دارد که هر شخصی پرهیز از هرگونه خیانت را وظیفه خود بداند. و این وظیفه برای همه طبقات جامعه در هر مقام و جایگاهی یکسان است. عدم اعتقاد به آخرت، باعث می شود تا برای انجام کار خوب هیچ انگیزه و محرکی باقی نماند و بقا و نظم و امنیت اجتماعی ناممکن شود. فرهنگ غالب دنیای معاصر بر بی دینی و الحاد شکل گرفت و سالها دین را از جامعه بیرون

آزادی در اسلام

کیست مولا آن که آزادت کند      بند رقیت زپایت برکند

چون به آزادی نبوت هادی است    مومنان را زانبیا آزادی است

ای گروه مومنان شادی کنید     همچو سرو  وسوسن آزادی کنید

{لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَد تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَن يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى‏ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ- بقره256 : در قبول دين، اكراهي نيست.  زيرا  راه درست از راه انحرافي، روشن شده است. بنابراين،كسي كه به طاغوت [ بت و شيطان و هر موجود طغيانگر ]  كافر شود و به خدا ايمان آورد،به دستگيره محكمي چنگ زده است، كه گسستن براي آن نيست. و خداوند، شنوا و داناست.}

این بدان معناست که آئین اسلام به آزادی انسان در انتخاب دین و عقیده معتقد است و کسانی را هم که قصد پذیرش این دین را دارند، فرمان داده که پیروی ایشان باید از روی راستی و اقناع کامل و باور قلبی باشد. و اجبار و تحمیل را به این عرصه راهی نیست. ابن کثیر در تفسیر این آیه چنین می گوید:

« کسی را به اجبار وادار به پذیرش دین اسلام نکنید زیرا دلایل و مستندات دین آشکار است و نیازی به اجبار و تحمیل آن بر مردم نیست.»

{وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ  لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَميعاً أَفَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى‏ يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ - یونس 99 : و اگر پروردگار تو مي خواست، تمام كساني كه روي زمين هستند، همگي به اجبار  ايمان مي آوردند، آيا تو مي خواهي مردم را مجبورسازي كه ايمان بياورند؟! ايمان اجباري چه سودي دارد؟!

خداوند برای اراده و فکر بندگانش که خود آن را به ایشان ارزانی

ادامه نوشته

علم و دانش از منظر دین اسلام

هر که در او جوهر دانایی است    بر همه کارش توانایی است

از آموختن يك زمان چاره نيست    كه گويد كه دانا و نادان يكيست؟

بياموز  و  بشنو  ز  هر  دانشي        بيابي  ز  هر  دانشي  رامشي

ای برادر تو همان اندیشه ای        مابقی خود استخوان و ریشه ای

در فضیلت علم و سوادآموزی و دانشوری همین بس که خداوند در قرآن آیه 31و32و33 سوره بقره، در جریان حکمت خلقت آدم و در جواب ملایک، ملاک برتری آدم و نسل او را به ملایک علم و دانش معرفی می کند:

{وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّهَا ، قَالَ يَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُلْ لَّكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّماواتِ وَالْأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ : خداوند علم اسما ( علم اسرار آفرينش و نامگذاري موجودات و علوم مختلف ديگر ) را همگي به آدم آموخت. سپس فرمود: اي آدم! آنان را از اسامي  و اسرار علوم و موجودات آگاه كن.  هنگامي كه آنان را آگاه كرد، خداوند  فرمود : آيا به شما نگفتم كه من، غيب آسمانها و زمين را مي دانم؟! و نيز مي دانم آنچه را شما آشكار مي كنيد، و آنچه را پنهان مي داشتيد. }

و اولین آیه ای که بر پیامبر(ص) نازل گردید این آیه بود که می فرماید:

{بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ- علق1: بخوان به نام پروردگارت ، آنکه آفرید.}

دانش  طلب  و  بزرگي  آموز      تا  بِه  نگرندت  روزت  از  روز

و میزان برتری در میان مردم را علم و آگاهی و بصیرت قرار ...

ادامه نوشته

محمد رسول الله در نگاه دیگران

{ لقَدْ كَانَ  لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَة-  احزاب9 :مسلماً براي شما در زندگي رسول خدا سرمشق نيكويي بود.}

خوشتر آن باشد كه سرّ دلبران/ گفته آيد در حديث ديگران

بعثت پيامبر اسلام صلي الله عليه و سلم منتي بزرگ از جانب خداوند بر انسانها بود، كه بر اثر تلاش و خدمت ايشان تاريكي‌هاي جهل و ظلمت از آسمان دنيا زدوده شد، نسيم صلح و امنيت وزيدن گرفت، درختان خوشبختي و سعادت شكوفه داد و امواج سهمگين كفر و شرك فرو نشست.‌

نام احمد نام جمله انبیاست          چونکه صد آمد نود هم پیش ماست

دست را اندر احد و احمد بزن              ای برادر وا رَه از بوجهل تن

گر نبودی کوشش احمد، تو هم            می‎پرستیدی چو اجدادت صنم 

همه خواهان سعادت‌اند، ولي همه در پي رسيدن به آن نيستند؛ سال‌ها و قرن‌ها بود كه تصور غربيان از پيامبر اسلام صلي الله عليه وسلم، بتي به نام ماهوم بود كه مسلمانان آن را مي‌پرستند و در مقابلش كرنش و سجده مي‌كنند، غافل از اينكه نمي‌توان پارة  آفتاب را به گِل نهفت؛ اينك شناخت خاورشناسان و ساكنان مغرب زمين از اسلام و پيامبر فزوني يافته است و هر ساله دهها و شايد صدها كتاب در اروپا و امريكا در اين زمينه منتشر مي‌شود كه تنها نام بردن از آنها نيازمند كتاب مستقلي است. اگر چه براي بيان عظمت و جايگاه والاي نبي مكرم اسلام صلي الله عليه و سلم نيازي به تأييد خاورشناسان و انديشمندان غربي نيست، در اينجا صرفاً از باب «الفضل ما شهدت به الأعداء» و يا «خوشتر آن باشد كه سرّ دلبران/ گفته آيد در حديث ديگران» به نقل مختصری

ادامه نوشته