خودشناسی یا خودآگاهی
خودشناسی یا خودآگاهی
بدان كه خداشناسی از کانال خودشناسی می گذرد. چرا که خداناشناسی از خودناشناسی است و کلید معرفتها و تخم سعادت همانا خود شناسی و معرفت نفس است و هیچ چیز به انسان نزدیکتر از خود او نیست. خود شناسی همان است که در روانشناسی امروزین از آن به خودآگاهی به عنوان پایه علوم روانشناسی تعبیر می شود، یعنی آدمی با شناخت مملکت وجودی خود و ابعاد روحانی و جسمانی خویش، کشف توانائیها و استعدادها و نیز تبیین اهداف زندگانیش، بایدها و نبایدها و برنامه های خود را در زندگی به خوبی بشناسد تا در چهارچوب توانایی ها و استعدادهایش قدم بردارد تا مبتلا به سرخوردگی نشود و از این رهگذر به آنچه شایسته کمال وجودی اوست نائل گردد. ما در این گفتار به کلیات (خود) می پردازیم و از ورود به دایره رفتارها و کنش های مطلوب و یا نامطلوب خودداری می کنیم که نه در حیطه تخصص ماست و نه در گنجایش این گفتار.
امروز جسم انسان در آسایش است چون سختی کارها را ماشین انجام می دهد اما روح آدمیان مریض است و بیماری روح ناشی از عدم پرورش روحانی و ضعف دلهاست و ضعف دلها نیز ناشی از عدم شناخت انسان از خویشتن است، از بعد روحانی خود.
به جرأت می توان گفت امروز شناخت بیشتر ما از ظاهر انسان فقط چشمی و ابرویی و لبی و صورتی و شکمی و زیر شکمیست، و از باطن نیز همین قدر می شناسیم که وقتی گرسنه شدیم بخوریم، وقتی عصبانی شدیم بزنیم، وقتی شهوتمان جنبید نکاح کنیم، ولی این شناخت را حیوانات هم از خودشان دارند و حیوانات هم در این شناخت با تو کاملاً برابرند، بنابراین تو باید حقیقت خود را طلب کنی که چی هستی و از کجا آمدی و به کجا میروی و در این مسافرخانه دنیا چکار می کنی و سعادت تو در گرو چیست و بدبختی تو در گرو چیست.
صد هزاران فصل داند از علوم جان خود را مي نداند آن ظلوم
داند او خاصيت هر جوهري در بيان جوهر خود چون خري
ظاهر انسان چیست؟ پوستی است کشیده شده بر روی کثافتی ، اگر دو روز خودش را نشورد این کثافتها و رسوائیها از چشم و دهان و گوش و بینی بیرون زده و بوی گندش در می آید طوری که خودت هم از خودت شرمت خواهد آمد و آدمی شب و روز حمال این کثافتهاست، شیخ ابو سعید ابوالخیر روزی با جمعی از دوستان از کنار چاه مستراحی گذر می کردند که مشغول تمیز کردن آن بودند مقداری از کثافتهای چاه روی جاده افتاده بود دوستان شیخ همگی بینی ها را گرفته و دور شدند، اما شیخ ایستاد دوستان شیخ گفتند شیخ چرا نمی آیی، شیخ گفت : ای دوستان می دانید این کثافتها چه می گویند، می گویند ما همانهایی هستیم که دیروز توی بازار بودیم و شما پولهای نازنینتان را می دادید تا ما را بدست آورید یک شب که با شما همنشین شدیم به این روز و به این صفت دچار شدیم که یا ما باید از شما فرار کنیم یا شما از ما.
و اما بعد، خداوند یک کمال بیشتر از بقیه مخلوقات به انسان داده و آن کمال اضافی « عقل» است و برای انسان بزرگترین دارایی و ثروت عقل اوست چون عقل تو را نگه می دارد ولی مال را تو باید نگه داری و حرمت هر انسانی در گرو عقل و اندیشه اوست. تفاوتهای دیگر انسان با حیوان از جمله تفکر قبل از وقوع، تکامل ارادی و عقلی و قوه کاشفه نیز از عقل سرچشمه می گیرد.
ای برادر تو همان اندیشه ای مابقی خود استخوان و ریشه ای
اي برادر عقل يكدم با خود آر دم بدم در تو خزان است و بهار
هر که در او جوهر دانایی است بر همه کارش توانایی است
تو را براي آن نيافريده اند كه هر روز بهتر بخوري و بهتر بپوشي، براي آن آفريده اند كه هر روز بهتر بينديشي، انسان با عقل انسان است وگر نه هر خری در بدن جانی دارد. هر جا صحبت از انسان است. صحبت از عقل اوست. منظور از آزادي انسان نيز آزادي عقل است نه چيز ديگر و اينكه مي گويند پيامبران پيام آوران آزادي بوده اند منظور آزادي عقل و انديشه از بند شهوات و اغراض و تعصبات و گمراهي و جهالت است.
آدمی را عقل باید در بدن ورنه جان در کالبد دارد حمار
پیرهرات می فرماید خدایا آنرا که عقل دادی چه ندادی و آنرا که عقل ندادی چه بدادی. وقتی انسان بمیرد نه شهوت و اشتها باقی می ماند و نه مال سودی می بخشد و فقط عقل می ماند و بس یا روشن است و نورانی و رفیق نورانیان و فرشتگان می شود یا تاریک است و نگونسار، به خاطر زنگار معصیت و دوستی دنیا چون هر چه از این دنیا بوده گذاشته روی دلش اونجا هم به سوی این دنیاست چرا که معدن تمام آرزوهایش دنیا بوده و دنیا زیر جهان آخرت است بنابراین سرش رو به زیر و سرافکنده است به همین خاطر خداوند در سوره سجده آیات 12 و 14 می فرماید :
{ وَلَوْ تَرَى إِذِ الُمُجْرِمُونَ نَاكِسُوا رُؤُوسِهِمْ عِندَ رَبِّهِمْ رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا فَارْجِعْنا نَعْمَلْ صَالِحاً إِنَّا مُوقِنُونَ، فَذُوقُوا بِمَا نَسِيتُمْ لِقَاءَ يَوْمِكُمْ هذَا إِنَّا نَسِينَاكُمْ وَذُوقُوا عَذَابَ الْخُلْدِ بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ : ایکاش می دیدی کافران و مجرمان سرها فروشکسته اند پیش پروردگارشان و می گویند دیدیم زنده شدنمان را كه انكار مي كرديم و شنیدیم از تو راستي گفتار پيامبران را كه پيش از اين در دنيا تكذيبشان مي كرديم، پس اكنون به يقين رسيديم ما را باز گردان تا کار شایسته کنیم و تقصیراتمان را جبران کنیم. به آنها گفته می شود نه چنین است بچشید عذاب را به سبب آنکه شما در دنیا خدا را و آخرت را فراموش کرده بودید پس ما نیز امروز شما را فراموشتان میکنیم بچشید عذاب جاودان را به كيفر كردارتان.}
{خَالِدِينَ فِيهَا لاَ يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذَابُ وَلاَ هُمْ يُنْظَرُونَ – بقره162: در آن عذاب جاودانه خواهند بود و مهلتي براي توبه يا معذرت خواهي ندارند و عذاب از آنان چشم بهم زدني كاسته نمي شود.}چرا که اگر به دنیا بازگردند باز به همان اندیشه ها و کار هایی باز می گردند که از آن نهی شده بودند.
{ وَقَالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا كُنَّا فِي أَصْحَابِ السَّعِيرِ فَاعْتَرَفُوا بِذَنبِهِمْ- ملك11: و می گویند اگر گوش شنوا داشتیم و تعقل می کردیم جزو دوزخیان نبودیم. و بر گناه خود اعتراف می کنند.}
مکر شیطانی فریبم داد و گمراهم نمود از صبح تا شب بگریم خون ولی حالا چه سود
انسان یک تن یا جسم دارد که با چشم سر قابل دیدن است و یک دل دارد که با چشم سر قابل دیدن نیست چون از جنس این عالم نیست و اصلا" در این عالم غریب آمده و باید به عالم خودش که همان آخرت است برگردد، منظورمان از دل همان روح است نه آن تکه گوشتی که در طرف چپ بدن قرار دارد چرا که آن را حیوانات و مردگان هم دارند.
پاره ای گـوشت نـام دل کردی دل تحقیق را خجل کردی
این که دل نام کردهای به مجاز رو به پیش سگان کوی انداز
قلب باطن مرکز ادراک و حقیقت جویی است و قلب ظاهر مرکز خون رسانی، شاید بتوان چنین نتیجه گیری کرد که روح انسان نیز همچون جسم دارای شکلی و اندامهایی درونی است که از دید ما پنهانند، همچنانکه در خواب که جسم بر رختخواب است ما روح را به هیبت و شکل جسم خود می بینیم که آزادانه سفر می کند.
و دل آدمی در ابتدای آفرینش مثل یک صفحه آهن است که می شود از آن آینه روشن ساخت که تمام عالم را در آن ببینی به شرطی که آن را پاک نگه داری، ولی اگر نعوذ بالله بدرستی مراقبت نشود تمام آن آهن را زنگار می خورد، به همین خاطر خداوند در سوره مطففین ( سوره کم فروشان و کم کاران ) آیه 14 می فرماید :{ كَلَّا بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِهِم مَّا كَانُوا يَكْسِبُونَ، كَلَّا إِنَّهُمْ عَن رَبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ : چنان نیست که می پندارند بلکه زنگ و غبار گناهانشان بر دلهایشان نشسته و می ماند ( ران : گناه بر بالای گناه است تا جایی که بسیاری گناهان دل را نابینا و سیاه می کند ) و در روز قيامت از ديدار پروردگارشان سخت محجوب و دورند . همچنانکه آنها در دنیا از توحید و یکتا پرستی در حجاب و دور بودند.}
بر دلت زنگار بر زنگارها جمع گردد تا شوی کور زاسرارها
آینت دانی چرا غماز نیست زآنکه زنگار از رخش ممتاز نیست
اخلاق ناپسند همان زنگ و غباریست که دل را سیاه می کند تا فردای قیامت نتواند خدا را ببیند ولی اخلاق پسندیده نوریست که به دل جلا و روشنی می بخشد و زنگ و غبار گناهان را می زداید به همین خاطر پیامبر می فرماید: پس از هر زشتی، خوبیی بکنید که آنرا پاک کند. و خداوند در آيات پاياني سوره اعلی می فرماید :
{ قَدْ أَفْلَحَ مَن تَزَكَّى وَذَكَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى- اعلي14: براستی کسی عاقبت به خیر می شود که دلش را از گناهان پاک کرده و با نماز خدای خود را یاد کند تا ما هم او را یاد کنیم. و هر کس که حدود خدا را بشکند در واقع به خود ستم کرده است و خدا نیز حدود او را می شکند. { وَمَا أَصَابَكُم مِن مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَيَعْفُوا عَن كَثِيرٍ- شوری 30 : هر مصيبتي به شما رسد بخاطر اعمالي است كه انجام داده ايد، و خداي مهربانت بسياري را نيز عفو مي كند.
جهان را نباید سپردن به بد که بر بد کنش بی گمان بد رسد
اگر نفس را به خیر مشغول نکنی، او تو را به شر مشغول خواهد کرد. هر چیزی که مهار نگردد و احاطه نشود، او تو را احاطه می کند. مثل دروغ که بار اول گران آید ولی رفته رفته راست گران آید :
بقره 81